ایسکشوال های ایران | Asexuala

ایسکشوال های ایران | Asexuala

شبکه آموزش و اطلاع رسانی ایسکشوالیتی به زبان فارسی


ایسکشوالیتی ، تاثیرات هورمونی یا ژنتیکی؟ زیرساخت های عصبی یا شیمیایی؟ 
کدام یک بیشتر بر شکل گیری این گرایش تاثیر دارند؟

  • ژنتیک

 چندین مقاله ارتباط بین وجود فنوتیپ ایسکشوال و صفاتی را که در بیماران مبتلا به بیماری روانی-به ویژه در مبتلایان به سندرم آسپرگر(Asperger syndrome) یا اختلال شخصیت اسکیزوئید-مشاهده می شود ، نشان داده اند. (Brotto L. A.، 2010).
در حالی که طرح دلیل جهت تبیین ریشهِ ایسکشوالیتی در بیماریهای روانی مورد اختلاف است هم برای جامعه ایسکشوال و هم برای کسانی که دارای این بیماری روانی هستند (Lund, 2015) (Kim, 2011) ، اما صفاتی که می توانند دو گروه را به ریشه ژنتیکی پیوند دهند نباید نادیده گرفته شوند. بسیاری از بیماری های روانی ، از جمله اختلالات شخصیت اسکیزوئید و اختلالات طیف اوتیسم ، با شبکه های پیچیده ای از ژن ها با آلل های متفاوت -از آنهایی که اختلالات روانی ندارند-ارتباط دارند ((Rucker, 2015) (Chakrabarti, et al., 2009). از طریق پدیده نوترکیبی( recombination) در طول تولید مثل, این ویژگی‌ها می‌توانند در یک فرد تولید کننده منفرد ترکیب شوند. این امکان وجود دارد که ترکیب خاصی از ژن‌های مرتبط با بیماری‌های روانی, منجر به ترکیب و تولید فنوتیپ ایسکشوالیتی در افراد سالم شود. علاوه بر این, ژن‌های مربوط به صفات مرتبط با ایسکشوالیتی ممکن است از طریق انتخاب مرتبط(linked selection) تکثیر شوند, که در آن تنها به دلیل نزدیکی به یک انتخاب مثبت قوی‌تر برای ژن‌هایی  که ویژگی منفی در نظر گرفته می‌شوند نیز انتخاب شوند. Jospehs & Wright، 2016). تترکیبی از مخفی بودن در پیچیدگی و انتخاب شدن توسط ژن مجاور می تواند به پایداری صفتی کمک کند که در حالت ایده آل اصلاً اجازه تکثیر نمی یافت!

 

  • هورمونها

اختلال میل جنسی(HSDD) نوعی بیماری روانی مرتبط به هورمون است که با کمبود مزمن علاقه جنسی تا حد پریشانی شخصی یا مشکلات در روابط مشخص می شود (انجمن روانپزشکی آمریکا ، 2013) ، همچنین به عنوان اختلال علاقه جنسی / تحریک جنسی زنان نیز شناخته می شود ( FSAID) یا اختلال میل جنسی بیش فعالی مردان (MHSDD).
 هنگام در نظر گرفتن تفاوت در ایسکشوالیتیِ بیولوژیکی (انجمن روانپزشکی آمریکا ، 2013). با توجه به علائم آن ، HSDD با ایسکشوالیتی اشتباه گرفته شده است و قبل از اینکه بند پریشانی به تعاریف تشخیصی اضافه شود ، معمولاََ در افراد ایسکشوال غلط تشخیص داده می‌شد. (Bogaert A. F.، Asexuality: Prevalence and Associated Factors in a National Probable Sample، 2004) اما با این حال احتمال وجود یک مولفهء هورمونی وجود دارد که می تواند باعث ایجاد ایسکشوالیتی در انسان شود. نشان داده شده است که بسیاری از انواع سلولها هورمونهای مربوط به سکشوالیته را تولید می کنند (Nelson & Bulun, 2001) ، بنابراین جهش در ژنهای تنظیم کننده تولید هورمون که منجر به تغییر سطح هورمون یا تغییر واکنش سلول به هورمونها می شود یکی از احتمالات شکل‌گیری این گرایش است.
احتمال دیگر بررسی رشد مغز در زمینه های شناسایی و پردازش محرک های جنسی است ، از آن جایی که زنان مبتلا به HSDD ماده خاکستری کمتری نسبت به افراد سالم دارند (Bloemers، 2013) در افراد ایسکشوال نیز ممکن است کاهش مشابهی وجود داشته باشد اما تا حدی متفاوت باشد که از عدم کشش جنسی باعث ایجاد ناراحتی و یا پریشانی قابل توجهی نشود.
همچنین اثر کیندلینگ(kindling hypothesis) ممکن است در توسعه ایسکشوالیتی در سطح فیزیولوژیکی نقش داشته باشد. فرضیه کیندلینگ بیان می دارد که فعال شدن مناطق خاصی از مغز ، انجام فعالیتهای متوالی را با امکان حساسیت زدایی نهایی به محرکها آسان می کند (Kendler, Thornton, & Gardner, 2000). در مورد افراد ایسکشوال ، ممکن است مراکز مغزی مربوط به پردازش و شناخت محرکهای جنسی در طی رشد و کودکی از حساسیت خارج شده باشند (Prause & Graham، 2007). این امر باعث می شود افراد نتوانند پس از پایان حساسیت زدایی ، کشش جنسی را تجربه کنند و در عین حال بسته به اینکه در کدام مناطق تحت اثر کیندلینگ قرار گیرند ،وجود میل جنسی نیز امکان پذیر است.


منابع : 
1-Brotto, L. A. (2010). The DSM Diagnostic Criteria for Hypoactive Sexual Desire Disorder in Women. Archives of Sexual Behavior, 221-239.
2-Lund, E. M. (2015). Asexuality and Disability: Strange but Compatible Bedfellows. Sexuality and Disability, 123-132.
3-Kim, E. (2011). Asexuality in Disability Narritives. Sexualities, 479-293
4-Rucker, J. J. (2015). Genetics of Mental Illness. The International Encyclopedia of the social and Behavioral Sciences, 9669-9675.
5-Chakrabarti, B., DDudbridge, F., Kent, L., Wheelwright, S., Hill-Cawthorne, G., Allison, C., & S. Banerjee Basu, S. B.-C. (2009). Genes related to sex steroids, neural growth, and social–emotional behavior are associated with autistic traits, empathy, and Asperger syndrome. Autism Research,157-177.
6-Persico, A. (2013). Autism Genetics. Behavioural Brain Research, 95-112.
7-Jospehs, E. B., & Wright, S. I. (2016). On the Trail of Linked Selection. PLOS Genetics.
8-American Psychiatric Association. (2013). Female Sexual Interest/Arousal Disorder. In Diagnostic and Statistical Manual of Mental Health Disorders, Fifth Edition. (pp. 433-437). Arlington, VA: American Psichiatric Association.
9-American Psychiatric Association. (2013). Male Hypoactive Sexual Desire Disorder. In Diagnostic and Statistical Manual of Mental Health Disorders, Fifth Edition. (pp. 440-443). Arlington, VA: American Psychiatric Association.
10-Bogaert, A. F. (2004). Asexuality: Prevalence and Associated Factors in a National Probability Sample. The Journal of Sex Research, 279-287.
11-Nelson, L., & Bulun, S. (2001). Estrogen production and action. US National Library of Medicine, S116-24.
12-Bloemers, J. (2013). Reduced Gray Matter Volume and Increased White Matter. Journal of Sexual Medicine, 753-767.
13-Kendler, J., Thornton, L., & Gardner, C. (2000). Stressful Life Events and Previous Episodes in the Etiology of Major Depression in Women: An Evaluation of the “Kindling” Hypothesis. The American Journal of Psychiatry, 1243-1251.
14-Prause, N., & Graham, C. (2007). Asexuality: Classification and Characterization. Archives of Sexual Behavior, 341-356

فرگشت و ایسکشوالیتی!

Anka Anka Anka · 1400/02/12 19:44 ·

تبیین فرگشتی در ایسکشوالیتی | چه توجیهاتی در قبال پایداری این گرایش در جوامع انسانی وجود دارد؟

از دید تکاملی،هر عاملی که باعث کاهش رابطه جنسی بین دو غیر همجنس شود،به طور قابل توجهی شانس تولید مثل موفقیت آمیز را کاهش می دهد.بنابراین در نگاه اول به نظر می رسد در سیر انتخاب طبیعی ایسکشوالیتی صفتی ناسازگارانه(maladaptive)باشد.اما نرخ پایداری ایسکشوالیتی در جمعیت انسانی با این نکته در تضاد است.پس چرا انتخاب طبیعی صفت ایسکشوالیتی را در جمعیت انسانی حفظ کرده است؟برای این تناقض نظرات مختلفی ارائه شده و تحقیقات همچنان ادامه دارد:

از دیدگاه تکاملی ، هموسکشوالیتی و ایسکشوالیتی نتیجه ای مشابه خواهد داشت: کاهش قابل توجه تولید مثل و سازگاری صفر. تأثیرات ژنتیکی وراثتی بر همجنسگرایی پیدا شده است (رایس ، 1999) ، بنابراین ، مکانیسم های مشابهی می توانند در بازی باشند که منجر به ایسکشوالیتی شود. بیشتر نظریه های تکاملی که می خواهند منشا و دوام همجنسگرایی را توضیح دهند ، در سه گروه قرار می گیرند:

  •  ¹- فرضیه نوع‌دوستی خویشاوندی عنوان می‌کند که همجنس‌گرایان معمولاً احساس و حمایت عاطفی بالایی نسبت به خویشاوندان خود دارند که باعث افزایش شانس تولیدمثل در آن‌ها می‌شوند.در مطالعات پیمایشی که از افراد همجنس‌گرا در مورد سطح مراقبت از اعضای خانواده شان سوال شده بود ، محققان هیچ افزایش قابل توجهی نسبت به افراد غیر همجنس‌گرا نگرفتند (Bobrow & Bailey، 2001)(Rahman & Hull, 2005). علیرغم عدم تحقیقات جدید در مورد این موضوع ، می توان استدلال مشابهی راجع به صفات ایسکشوالیتی خویشاوندان ارائه داد.
  • ²- فرضیه زایایی خویشاوندان مؤنث عنوان می‌کند که ژن‌های مرتبط به همجنس‌گرایی مردان اگر باعث افزایش میزان تولید مثل در خویشاوندان آن‌ها شود، ممکن است فرگشت پیدا کند یعنی یک مزیت تولیدمثلی است که می‌تواند نرخ پایین تولید مثل مردان همجنس‌گرا را جبران کند.
  • ³- فرضیه تمرکز بر بازده فی‌نفسه رفتار شهوی متمایل به همجنس عنوان می‌کند که تکوین بین مردان جوان و مسن رفتار شهوی نسبت به همجنس یک استراتژی کسب اتحاد و بالا کشیدن خود در سلسه‌مراتب جنسی بیشتر به زنان محسوب می‌‌شود.

غلبه بیش از حد ، یا مزیت هتروزیگوتس(heterozygous) ، هنگامی اتفاق می افتد که افراد هنگام حمل دو آلل از یک ژن از آمادگی بیشتری در مقایسه با افرادی که فقط یک نوع آلل را برای یک ژن حمل می کنندبرخوردار باشند . در مورد همجنسگرایی ، حمل تنها یک آلل "هموسکشوال" می تواند مردان هتروسکشوال را برای همسران جذابتر کند ، و باعث همجنسگرایی در هموزیگوت ها برای آلل همجنسگرایان می شود (Gavrilets & Rice، 2006). این امر هنوز با شواهد تجربی در جمعیت همجنسگرایان پشتیبانی نشده است (سانتیلا ، و همکاران ، 2008) (آکسفورد ، 2008) ، اما امکان "overdominance"  در جمعیت های ایسکشوال قابل بررسی است.

  • انتخاب آنتاگونیست جنسی(Sexually antagonistic selection).

برای کشف کردن و شفاف‌سازیِ دینامیک‌های مربوط به فاکتورهای جنسیِ دخیل در شکل‌گیری هم‌جنس‌گرایی، محققان می‌بایست دسته‌ی بزرگی از مدل‌ها‌ را در نظر گرفته و سپس، تک به تک آنان را رد کنند. در آخر، تنها یک مدل ممکن باقی ماند که همان انتخاب آنتاگونیست جنسی است. مدل‌های دیگر هیچ‌ کدام با یافته‌های مطالعاتی سازگار نبودند و در آنان، یا الل‌ها به سادگی و سریع منقرض می‌شدند، جمعیت را مورد تهاجم قرار می‌دادند و یا الگوی پخش‌شدن صفت هم‌جنس‌گرایی در مردان و افزایش باروری در زنان موجود در شجره‌نامه، را در جمعیت توجیه نمی‌کردند. تنها مدل انتخاب آنتاگونیست جنسی که شامل حداقل دو ژن می‌شود که حداقل یکی از آنان باید روی کروموزوم X قرار داشته باشد. (که این کروموزوم از والد مونث به زاده‌ی مذکر به ارث می‌رسد)، برای تمامی داده‌ها صدق می‌کرد.
نتایج این مدل نشان می‌دهد چگونه برهم‌کنش بین هم‌جنس‌گرایی در مردان با افزایش باروری در زنانِ خویشاوند در جمعیت انسانی همراه است. بنابراین در نهایت، این صفت در جمعیت، هر چند با فرکانس پایین، وجود دارد، حفظ می‌شود و فواید آن برای وراثت ژن‌ها، در زنان شجره‌ی مادری مشاهده می‌شود. بنابراین این یافته‌ها جنبه‌های جدیدی از صفت هم‌جنس‌گراییِ مردان را در جمعیت مردان فراهم می‌کنند. خصوصاً این که نشان می‌دهند با افزایش گستره‌ی دید و در نظر گرفتن کل جمعیت انسانی، این صفت “مضر” محسوب نمی‌شود و باید آن را در تصویر بزرگ‌تری که در جمعیت وجود دارد، دید. چرا که تضادی با نظریه‌ی داروین ندارد و در حالت کلی، به نفع بقای ژن‌های یک شجره‌نامه است. بدین ترتیب می‌توان عامل به وجود آمدن این صفت در جمعیت را نیز توجیه کرد. شیوع صفات آنتاگونیست جنسی سبب می‌شود که در پروسه‌ی تکامل گونه‌ها، مزایایی برای یک جنس و مضراتی برای جنس مخالف ایجاد شود که تنها اخیراً مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است.
این امر یکی از مکانیسم‌های کلیدی برای توجیه سطوح بالای تنوع که در جمعیت حفظ می‌شوند، می‌باشد. هم‌جنس‌گرایی در مردان ممکن است تنها یکی از مثال‌های موارد بی‌شمار موجود در این زمینه باشد. نتایج این پژوهش افق دید گسترده‌تری را برای بسیاری از صفاتی که منشأ ژنتیکی دارند و متناقض به نظر می‌رسند فراهم می‌کند؛ که در بسیاری از موارد کم‌تر شناخته شده‌اند. به نظر می‌رسد در جمعیت‌هایی که صفات آنتاگونیست جنسی وجود دارند، نسبت به جمعیت‌های فاقد این صفت در حال کلی، شانس بیش‌تری برای بقا وجود دارد. در نتیجه ژن‌های که هم‌جنس‌گرایی در مردان را القا می‌کنند، در نهایت سبب می‌شوند که باروری و زایاییِ در کل جمعیت افزایش یابد.

  • انتخابِ وابسته به تراکم-Density-dependent selection

انتخاب وابسته به تراکم ، زمانی اتفاق می افتد که سازواری-فیتنس ژنوتیپ ها در یک جمعیت به تغییرات اندازه یا تراکم جمعیت متفاوت پاسخ دهند. تنظیم تراکم جمعیت در یک محیط ثابت به این معنی است که با افزایش جمعیت ، سازواری کاهش می یابد. انتخاب وابسته به تراکم ، انتخابی است که تأثیرات آن بر روی یک صفت (سرعت و جهت تغییر) به تراکم جمعیت بستگی دارد.در حالی که شواهدی برای انتخاب وابسته به تراکم در جمعیتهای انسانی مدل سازی شده است (Bauch، 2008) (واکر و همیلتون ، 2008) ، تحقیقات زیادی در مورد انتخاب وابسته به تراکم در انسان انجام نشده است. تغییر فعلی به سمت نسبت های بیشتری از هویت های کوئیر ، از جمله افراد ایسکشوال ، ممکن است به "انتخاب وابسته به تراکم" به دلیل افزایش جمعیت انسان‌ها مربوط باشد.

همچنین گفته می شود که ژن Xq28 ، ژنی است که در ایجاد بیضه نقش دارد(Sanders, Martin, & Beecham, 2015). اگرچه به ژنهای خاصی با ننشده است ، اما مطالعات دیگر شیوع بالاتر وراثت مربوط به باروری زنان را در مردان همجنسگرایان یافته است (Langstrom, Rahman, Carlstom, & Lichtenstein, 2010) (Rahman, et al., 2007). ایسکشوالیتی ممکن است برعکس عمل کند ، و این امر توضیح بیشتر در بروز موارد ایسکشوال زن است.

جمع بندی : به طور کلی ، امکاناتی وجود دارد که مکانیسم های وراثت صفات همجنسگرایی در وراثت صفات ایسکشوالیتی اعمال شود ، اما عدم تحقیقات قاطع در هر دو زمینه مانع پیشرفت یافتن پاسخ ها شد.

سخن آخر : با در نظر گرفتن تمام امکاناتی که برای توضیح تکامل و تداوم ایسکشوالیتی در انسان آورده ام ، عاقلانه نیست که یک منبع را تنها دلیل یک ویژگی بدانیم که در یک سناریوی کامل منتقل نمی شود. با این حال ، یک توضیح تکاملی برای تداوم ایسکشوالیتی ، به احتمال زیاد ترکیبی از صفات پلی‌ژنتیکی انتخاب شده و تأثیرات فرهنگی سنگین بر تولید مثل در انسان است. با پذیرش هرچه بیشتر هویت های جنسی کوئیر در جوامع مدرن ، توانایی افراد برای عمل به خواسته هایشان و باز بودن برای شرکت در تحقیقات همچنان افزایش می یابد ، و این امر باعث می شود تا پیچیدگی های موجود در این موضوع از بین برود. به طور خاص در  ایسکشوالیتی ، جامعه تحقیق و پزشکی می تواند پیشرفت کند تا علی رغم شباهت های موجود ، تفاوت بین گرایش های جنسی و شرایط پاتولوژیک را ادامه دهد (فلور ، 2013) (گرسگارد ، 2013). برای پاسخ به این سوال در مورد ریشه های تکاملی ایسکشوالیتی و سایر گرایش های منحصر به فرد ، جامعه علوم زیستی ابتدا باید بر پاسخ دادن به چگونگی وراثت رفتارها بدون آموزش و جنبه های تکاملی رشد ذهنی و بیماری ها متمرکز شود. هنگامی که به سوالات مربوط به تکامل انسان می پردازیم ، نمی توانیم تحولات بیولوژیکی را از زمینه فرهنگی جدا کنیم و خواستار برقراری ارتباط بیشتر بین علوم زیستی و جوامع مردم شناسی هستیم. مطالعات مربوط به افراد ایسکشوال باید به سمت تعریف علمی از ایسکشوالیتی ، ارجاع رفتار ،روشهای شناسایی خود ادامه یابد و در عین حال تلاش شود تا از داده های ژنتیکی برای یافتن شباهت بین افراد ایسکشوال و تفاوت از جمعیت های دیگر استفاده شود. این جایی است که مشکلات مطالعه رفتار مبتنی بر "کشش" وجود دارد. چرا که ایسکشوال بودن در طیف وسیعی از میزان تجربه "کشش جنسی" تعریف می‌شود.(Bogaert A. F.,2012)(Bogaert A. F.، 2016) بنابراین تعریف آنچه باید در هنگام جمع آوری اطلاعات "ایسکشوال" در نظر گرفته شود دشوار است. محققان باید همراه با مواردی که هنگام استفاده از داده های نظرسنجی ذکر می شود ، آگاه باشند که ممکن است برخی از سوالات به عنوان خاصیت کشش عمومی به ویژه به کشش جنسی تعبیر شود. در این موارد ، سوالات باید تا حد امکان به طور خاص ساختار یافته باشند تا نتایج مفید به دست آورند. این امر به مسئله ناآگاهی از تعاریف منجر می شود ، خصوصاً هنگام تمایز بین انواع مختلف کشش (جنسی ، عاشقانه و غیره) (Chasin، 2011). بدین‌سان ارائه تعاریف مشخص می تواند در این موارد مفید باشد ، اما همچنین ممکن است پاسخ های مغرضانه ای برای تعاریف متناسب باشد که به جای آنچه در واقع درست است ، ارائه می شود. به طور کلی ، هرچه افراد بیشتری در زمینه شناسایی گرایش جنسی آموزش می بینند ، شناسایی هویت به عنوان یک روش تحقیق بیشتر و قابل اعتمادتر می شود. هنگام استفاده از داده های ژنتیکی ، تمرکز بر ارتباط مارکرهای مشترک در جامعه ایسکشوالیتی باید در اولویت باشد. در حالی که تحقیقات در مورد تأثیرات بیولوژیکی رفتار ممکن است دشوار و کند باشد ، اما ارزش آنها نباید تضعیف شود ، به ویژه برای افراد جامعه مورد مطالعه. در جهانی که به طور متفاوت با اقلیت ها رفتار می کند ، داده های علمی ممکن است به شما کمک کند که علی‌رغم اختلافات فردی ما انسان ها ، با بسیاری از شباهت هایمان با یکدیگر متحد هستیم.

متاسفانه دنیای نت فارسی در حوضهء سکشوالیته و گرایش های جنسی پر است از تعاریف غلط ، سوءبرداشت ها و کلیشه های اشتباه!

یکی از مواردی که به وفور در دنیای نت فارسی به چشم می‌خورد ، 
تفاوت "همجنسگرایی" و "همجنس‌بازی" است!
بسیاری از افراد بر این تصور هستند که این دو واژه کاملاََ ماهیت متفاوتی دارند و اولی یک گرایش طبیعی و نرمال و دومی رابطه جنسی است بدون علاقه باطنی یا به دلیل فشارهای محیطی.
اما این طرزفکر کاملا اشتباه است!!

همجنس‌باز همان همجنس‌گرا و همجنس‌بازى همان همجنس‌گرایی است و در عمل هيچ تفاوتى با همدیگر ندارند. همجنس‌بازى يک واژه قديمى براى همجنس‌گرایی است كه وقتی همجنس‌گرايى هنوز جزء اختلالات روانى بود براى روابط بين دو همجنس به كار می‌رفت و حتى تا همین پنجاه سال قبل‌، جنبش‌ها و سازمان‌هاى مدافع همجنس‌گرايى با همين نام همجنس‌بازى فعاليت می‌كردند! اما نكته اينجاست كه پنجاه سال است اين واژه منسوخ شده چون همجنس‌گرايى ديگر جزء اختلالات روانى نيست و يک گرايش كاملاً نرمال و طبيعى محسوب می‌شود! ديگر كلمه يا تعريفى به عنوان همجنس‌بازى وجود ندارد و فقط كسانى از اين واژه استفاده می‌کنند كه يا نمی‌دانند درستش چيست و يا به دليل هموفوبيا قصد توهين و آزار دارند! دقيقاً به همين دليل است كه ما هنوز از پدوفيلیا (Pedophilia) استفاده می‌کنیم! زیرا کودک‌آزاری هميشه يک اختلال روانى باقى خواهد بود و نمی‌تواند تبديل به يک گرايش نرمال گردد حتى اگر براى فرد مجرم و روانى يک انتخاب نباشد و اين گرايش به بچه دست خودش نباشد باز هم يک انتخاب دوطرفه نيست،  زیرا كودک اصلاً صلاحيت انتخاب را ندارد! دلیلش آسيب‌هایی است كه به بچه وارد می‌کند، در نتیجه تجاوز به حساب می‌آید و جرم محسوب می‌شود. پس اين مقايسه بی‌اساس است و اين تعريف‌ها كه می‌شنویم همجنس‌بازى با همجنس‌گرايى فرق دارد و همجنس‌بازى از روى شهوت و همجنس‌گرايى از روى عشق است، اين‌ها بی‌معناست و معمولاً تعريف‌های دينی است يا از سر بی‌اطلاعى! اصلاً هرجا كلمه شهوت به عنوان استدلال به كار رفت بایست بدانيم که یک جای کار می‌لنگد. 
هیچ واژه‌ای برابر با "هم‌جنس‌‌بازی" در انگلیسی از یک ژورنال علمی یا مرجع آکادمیک نداریم ؛ تنها و تنها رفرنسی که من از کسانی که چنین ادعایی دارند دیده‌ام از لغت‌نامه‌ی معین بوده است!
در نتیجه اين دو واژه در حقیقت به يک معنا و يكى محترمانه و ديگرى توهين‌آمیز است! درست مثل همان مثال معروف بفرما و بتمرگ. پس اگر كسى قصد دارد به توهين و تحقير ادامه بدهد می‌تواند همچنان از واژه‌هاى همجنس‌باز و همجنس‌بازى استفاده كند! ولی تفاوت های این دو واژه مربوط به ماهیت آن ها نیست.

متاسفانه دنیای نت فارسی در حوضهء سکشوالیته و گرایش های جنسی پر است از تعاریف غلط ، سوءبرداشت ها و کلیشه های اشتباه!

یکی از مواردی که به وفور در دنیای نت فارسی به چشم می‌خورد ، 
تفاوت "همجنسگرایی" و "همجنس‌بازی" است!
بسیاری از افراد بر این تصور هستند که این دو واژه کاملاََ ماهیت متفاوتی دارند و اولی یک گرایش طبیعی و نرمال و دومی رابطه جنسی است بدون علاقه باطنی یا به دلیل فشارهای محیطی.
اما این طرزفکر کاملا اشتباه است!!

همجنس‌باز همان همجنس‌گرا و همجنس‌بازى همان همجنس‌گرایی است و در عمل هيچ تفاوتى با همدیگر ندارند. همجنس‌بازى يک واژه قديمى براى همجنس‌گرایی است كه وقتی همجنس‌گرايى هنوز جزء اختلالات روانى بود براى روابط بين دو همجنس به كار می‌رفت و حتى تا همین پنجاه سال قبل‌، جنبش‌ها و سازمان‌هاى مدافع همجنس‌گرايى با همين نام همجنس‌بازى فعاليت می‌كردند! اما نكته اينجاست كه پنجاه سال است اين واژه منسوخ شده چون همجنس‌گرايى ديگر جزء اختلالات روانى نيست و يک گرايش كاملاً نرمال و طبيعى محسوب می‌شود! ديگر كلمه يا تعريفى به عنوان همجنس‌بازى وجود ندارد و فقط كسانى از اين واژه استفاده می‌کنند كه يا نمی‌دانند درستش چيست و يا به دليل هموفوبيا قصد توهين و آزار دارند! دقيقاً به همين دليل است كه ما هنوز از پدوفيلیا (Pedophilia) استفاده می‌کنیم! زیرا کودک‌آزاری هميشه يک اختلال روانى باقى خواهد بود و نمی‌تواند تبديل به يک گرايش نرمال گردد حتى اگر براى فرد مجرم و روانى يک انتخاب نباشد و اين گرايش به بچه دست خودش نباشد باز هم يک انتخاب دوطرفه نيست،  زیرا كودک اصلاً صلاحيت انتخاب را ندارد! دلیلش آسيب‌هایی است كه به بچه وارد می‌کند، در نتیجه تجاوز به حساب می‌آید و جرم محسوب می‌شود. پس اين مقايسه بی‌اساس است و اين تعريف‌ها كه می‌شنویم همجنس‌بازى با همجنس‌گرايى فرق دارد و همجنس‌بازى از روى شهوت و همجنس‌گرايى از روى عشق است، اين‌ها بی‌معناست و معمولاً تعريف‌های دينی است يا از سر بی‌اطلاعى! اصلاً هرجا كلمه شهوت به عنوان استدلال به كار رفت بایست بدانيم که یک جای کار می‌لنگد. 
هیچ واژه‌ای برابر با "هم‌جنس‌‌بازی" در انگلیسی از یک ژورنال علمی یا مرجع آکادمیک نداریم ؛ تنها و تنها رفرنسی که من از کسانی که چنین ادعایی دارند دیده‌ام از لغت‌نامه‌ی معین بوده است!
در نتیجه اين دو واژه در حقیقت به يک معنا و يكى محترمانه و ديگرى توهين‌آمیز است! درست مثل همان مثال معروف بفرما و بتمرگ. پس اگر كسى قصد دارد به توهين و تحقير ادامه بدهد می‌تواند همچنان از واژه‌هاى همجنس‌باز و همجنس‌بازى استفاده كند! ولی تفاوت های این دو واژه مربوط به ماهیت آن ها نیست.

تایج یک پژوهش :مردان باهوش‌تر، کمتر هرز می‌پرند و به رابطه با یک نفر بسنده می‌کنند. در عوض مردان کم‌هوش‌تر، احتمال بیشتری دارد که به چند همسری یا ارتباط هم‌زمان با چند زن روی بیاورند.

 ساتوشی کانازاوا از مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن اعلام کرد که ارتباط بین هوش یک نفر با تک همسری (یعنی وفاداری به یک نفر) را می‌توان در تئوری توسعه فرگشتی جستجو کرد. وی چنین «انحصار جنسی» را «داستانی بر پایه فرگشت» نامید و اعلام کرد که دلایل فرگشتی که انسان (مذکر) اولیه را وادار می‌کرده که در ارتباط هم‌زمان با چند جفت در طول عمر خود، شانس پایداری ژن‌های خود را افزایش دهد، دیگر وجود ندارد: پس از آغاز و توسعه‌ی تمدن، فاکتورهای دیگری در پایداری ژن‌های یک فرد نقش بازی می‌کنند. زمانی که با آغاز تمدن، برخی از مردان در فرگشت با شرایط جدید دریافتند که با «توجه و مراقبت بیشتر» از فرزندان به جای «ارتباط بیشتر با زنان مختلف» شانس پایداری بیشتری به ژن‌های خود می‌دهند، افرادی با IQ کمتر هنوز از دید ژنتیکی چنین تحولی را درک نکرده‌اند و در نتیجه لزومی به تغییر رفتار نمی‌بینند. در واقع چنین مردانی در ژنتیک خود هنوز روی شانس تصادفی ارتباط بیشتر با زنان بیشتر به منظور پایداری ژن خود حساب می‌کنند و با شرایط تازه سازگاری حاصل نکرده‌اند.
 

همچنین ببینید : چرا افراد باهوش (به طور کلی) رابطه جنسی کمتری دارند؟

منبع :

1-https://www.psychologytoday.com/intl/blog/the-scientific-fundamentalist/201005/more-intelligent-men-and-women-are-more-likely-cheat