فرگشت و ایسکشوالیتی!
تبیین فرگشتی در ایسکشوالیتی | چه توجیهاتی در قبال پایداری این گرایش در جوامع انسانی وجود دارد؟
از دید تکاملی،هر عاملی که باعث کاهش رابطه جنسی بین دو غیر همجنس شود،به طور قابل توجهی شانس تولید مثل موفقیت آمیز را کاهش می دهد.بنابراین در نگاه اول به نظر می رسد در سیر انتخاب طبیعی ایسکشوالیتی صفتی ناسازگارانه(maladaptive)باشد.اما نرخ پایداری ایسکشوالیتی در جمعیت انسانی با این نکته در تضاد است.پس چرا انتخاب طبیعی صفت ایسکشوالیتی را در جمعیت انسانی حفظ کرده است؟برای این تناقض نظرات مختلفی ارائه شده و تحقیقات همچنان ادامه دارد:
از دیدگاه تکاملی ، هموسکشوالیتی و ایسکشوالیتی نتیجه ای مشابه خواهد داشت: کاهش قابل توجه تولید مثل و سازگاری صفر. تأثیرات ژنتیکی وراثتی بر همجنسگرایی پیدا شده است (رایس ، 1999) ، بنابراین ، مکانیسم های مشابهی می توانند در بازی باشند که منجر به ایسکشوالیتی شود. بیشتر نظریه های تکاملی که می خواهند منشا و دوام همجنسگرایی را توضیح دهند ، در سه گروه قرار می گیرند:
- ¹- فرضیه نوعدوستی خویشاوندی عنوان میکند که همجنسگرایان معمولاً احساس و حمایت عاطفی بالایی نسبت به خویشاوندان خود دارند که باعث افزایش شانس تولیدمثل در آنها میشوند.در مطالعات پیمایشی که از افراد همجنسگرا در مورد سطح مراقبت از اعضای خانواده شان سوال شده بود ، محققان هیچ افزایش قابل توجهی نسبت به افراد غیر همجنسگرا نگرفتند (Bobrow & Bailey، 2001)(Rahman & Hull, 2005). علیرغم عدم تحقیقات جدید در مورد این موضوع ، می توان استدلال مشابهی راجع به صفات ایسکشوالیتی خویشاوندان ارائه داد.
- ²- فرضیه زایایی خویشاوندان مؤنث عنوان میکند که ژنهای مرتبط به همجنسگرایی مردان اگر باعث افزایش میزان تولید مثل در خویشاوندان آنها شود، ممکن است فرگشت پیدا کند یعنی یک مزیت تولیدمثلی است که میتواند نرخ پایین تولید مثل مردان همجنسگرا را جبران کند.
- ³- فرضیه تمرکز بر بازده فینفسه رفتار شهوی متمایل به همجنس عنوان میکند که تکوین بین مردان جوان و مسن رفتار شهوی نسبت به همجنس یک استراتژی کسب اتحاد و بالا کشیدن خود در سلسهمراتب جنسی بیشتر به زنان محسوب میشود.
غلبه بیش از حد ، یا مزیت هتروزیگوتس(heterozygous) ، هنگامی اتفاق می افتد که افراد هنگام حمل دو آلل از یک ژن از آمادگی بیشتری در مقایسه با افرادی که فقط یک نوع آلل را برای یک ژن حمل می کنندبرخوردار باشند . در مورد همجنسگرایی ، حمل تنها یک آلل "هموسکشوال" می تواند مردان هتروسکشوال را برای همسران جذابتر کند ، و باعث همجنسگرایی در هموزیگوت ها برای آلل همجنسگرایان می شود (Gavrilets & Rice، 2006). این امر هنوز با شواهد تجربی در جمعیت همجنسگرایان پشتیبانی نشده است (سانتیلا ، و همکاران ، 2008) (آکسفورد ، 2008) ، اما امکان "overdominance" در جمعیت های ایسکشوال قابل بررسی است.
- انتخاب آنتاگونیست جنسی(Sexually antagonistic selection).
برای کشف کردن و شفافسازیِ دینامیکهای مربوط به فاکتورهای جنسیِ دخیل در شکلگیری همجنسگرایی، محققان میبایست دستهی بزرگی از مدلها را در نظر گرفته و سپس، تک به تک آنان را رد کنند. در آخر، تنها یک مدل ممکن باقی ماند که همان انتخاب آنتاگونیست جنسی است. مدلهای دیگر هیچ کدام با یافتههای مطالعاتی سازگار نبودند و در آنان، یا اللها به سادگی و سریع منقرض میشدند، جمعیت را مورد تهاجم قرار میدادند و یا الگوی پخششدن صفت همجنسگرایی در مردان و افزایش باروری در زنان موجود در شجرهنامه، را در جمعیت توجیه نمیکردند. تنها مدل انتخاب آنتاگونیست جنسی که شامل حداقل دو ژن میشود که حداقل یکی از آنان باید روی کروموزوم X قرار داشته باشد. (که این کروموزوم از والد مونث به زادهی مذکر به ارث میرسد)، برای تمامی دادهها صدق میکرد.
نتایج این مدل نشان میدهد چگونه برهمکنش بین همجنسگرایی در مردان با افزایش باروری در زنانِ خویشاوند در جمعیت انسانی همراه است. بنابراین در نهایت، این صفت در جمعیت، هر چند با فرکانس پایین، وجود دارد، حفظ میشود و فواید آن برای وراثت ژنها، در زنان شجرهی مادری مشاهده میشود. بنابراین این یافتهها جنبههای جدیدی از صفت همجنسگراییِ مردان را در جمعیت مردان فراهم میکنند. خصوصاً این که نشان میدهند با افزایش گسترهی دید و در نظر گرفتن کل جمعیت انسانی، این صفت “مضر” محسوب نمیشود و باید آن را در تصویر بزرگتری که در جمعیت وجود دارد، دید. چرا که تضادی با نظریهی داروین ندارد و در حالت کلی، به نفع بقای ژنهای یک شجرهنامه است. بدین ترتیب میتوان عامل به وجود آمدن این صفت در جمعیت را نیز توجیه کرد. شیوع صفات آنتاگونیست جنسی سبب میشود که در پروسهی تکامل گونهها، مزایایی برای یک جنس و مضراتی برای جنس مخالف ایجاد شود که تنها اخیراً مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است.
این امر یکی از مکانیسمهای کلیدی برای توجیه سطوح بالای تنوع که در جمعیت حفظ میشوند، میباشد. همجنسگرایی در مردان ممکن است تنها یکی از مثالهای موارد بیشمار موجود در این زمینه باشد. نتایج این پژوهش افق دید گستردهتری را برای بسیاری از صفاتی که منشأ ژنتیکی دارند و متناقض به نظر میرسند فراهم میکند؛ که در بسیاری از موارد کمتر شناخته شدهاند. به نظر میرسد در جمعیتهایی که صفات آنتاگونیست جنسی وجود دارند، نسبت به جمعیتهای فاقد این صفت در حال کلی، شانس بیشتری برای بقا وجود دارد. در نتیجه ژنهای که همجنسگرایی در مردان را القا میکنند، در نهایت سبب میشوند که باروری و زایاییِ در کل جمعیت افزایش یابد.
- انتخابِ وابسته به تراکم-Density-dependent selection
انتخاب وابسته به تراکم ، زمانی اتفاق می افتد که سازواری-فیتنس ژنوتیپ ها در یک جمعیت به تغییرات اندازه یا تراکم جمعیت متفاوت پاسخ دهند. تنظیم تراکم جمعیت در یک محیط ثابت به این معنی است که با افزایش جمعیت ، سازواری کاهش می یابد. انتخاب وابسته به تراکم ، انتخابی است که تأثیرات آن بر روی یک صفت (سرعت و جهت تغییر) به تراکم جمعیت بستگی دارد.در حالی که شواهدی برای انتخاب وابسته به تراکم در جمعیتهای انسانی مدل سازی شده است (Bauch، 2008) (واکر و همیلتون ، 2008) ، تحقیقات زیادی در مورد انتخاب وابسته به تراکم در انسان انجام نشده است. تغییر فعلی به سمت نسبت های بیشتری از هویت های کوئیر ، از جمله افراد ایسکشوال ، ممکن است به "انتخاب وابسته به تراکم" به دلیل افزایش جمعیت انسانها مربوط باشد.
همچنین گفته می شود که ژن Xq28 ، ژنی است که در ایجاد بیضه نقش دارد(Sanders, Martin, & Beecham, 2015). اگرچه به ژنهای خاصی با ننشده است ، اما مطالعات دیگر شیوع بالاتر وراثت مربوط به باروری زنان را در مردان همجنسگرایان یافته است (Langstrom, Rahman, Carlstom, & Lichtenstein, 2010) (Rahman, et al., 2007). ایسکشوالیتی ممکن است برعکس عمل کند ، و این امر توضیح بیشتر در بروز موارد ایسکشوال زن است.
جمع بندی : به طور کلی ، امکاناتی وجود دارد که مکانیسم های وراثت صفات همجنسگرایی در وراثت صفات ایسکشوالیتی اعمال شود ، اما عدم تحقیقات قاطع در هر دو زمینه مانع پیشرفت یافتن پاسخ ها شد.
سخن آخر : با در نظر گرفتن تمام امکاناتی که برای توضیح تکامل و تداوم ایسکشوالیتی در انسان آورده ام ، عاقلانه نیست که یک منبع را تنها دلیل یک ویژگی بدانیم که در یک سناریوی کامل منتقل نمی شود. با این حال ، یک توضیح تکاملی برای تداوم ایسکشوالیتی ، به احتمال زیاد ترکیبی از صفات پلیژنتیکی انتخاب شده و تأثیرات فرهنگی سنگین بر تولید مثل در انسان است. با پذیرش هرچه بیشتر هویت های جنسی کوئیر در جوامع مدرن ، توانایی افراد برای عمل به خواسته هایشان و باز بودن برای شرکت در تحقیقات همچنان افزایش می یابد ، و این امر باعث می شود تا پیچیدگی های موجود در این موضوع از بین برود. به طور خاص در ایسکشوالیتی ، جامعه تحقیق و پزشکی می تواند پیشرفت کند تا علی رغم شباهت های موجود ، تفاوت بین گرایش های جنسی و شرایط پاتولوژیک را ادامه دهد (فلور ، 2013) (گرسگارد ، 2013). برای پاسخ به این سوال در مورد ریشه های تکاملی ایسکشوالیتی و سایر گرایش های منحصر به فرد ، جامعه علوم زیستی ابتدا باید بر پاسخ دادن به چگونگی وراثت رفتارها بدون آموزش و جنبه های تکاملی رشد ذهنی و بیماری ها متمرکز شود. هنگامی که به سوالات مربوط به تکامل انسان می پردازیم ، نمی توانیم تحولات بیولوژیکی را از زمینه فرهنگی جدا کنیم و خواستار برقراری ارتباط بیشتر بین علوم زیستی و جوامع مردم شناسی هستیم. مطالعات مربوط به افراد ایسکشوال باید به سمت تعریف علمی از ایسکشوالیتی ، ارجاع رفتار ،روشهای شناسایی خود ادامه یابد و در عین حال تلاش شود تا از داده های ژنتیکی برای یافتن شباهت بین افراد ایسکشوال و تفاوت از جمعیت های دیگر استفاده شود. این جایی است که مشکلات مطالعه رفتار مبتنی بر "کشش" وجود دارد. چرا که ایسکشوال بودن در طیف وسیعی از میزان تجربه "کشش جنسی" تعریف میشود.(Bogaert A. F.,2012)(Bogaert A. F.، 2016) بنابراین تعریف آنچه باید در هنگام جمع آوری اطلاعات "ایسکشوال" در نظر گرفته شود دشوار است. محققان باید همراه با مواردی که هنگام استفاده از داده های نظرسنجی ذکر می شود ، آگاه باشند که ممکن است برخی از سوالات به عنوان خاصیت کشش عمومی به ویژه به کشش جنسی تعبیر شود. در این موارد ، سوالات باید تا حد امکان به طور خاص ساختار یافته باشند تا نتایج مفید به دست آورند. این امر به مسئله ناآگاهی از تعاریف منجر می شود ، خصوصاً هنگام تمایز بین انواع مختلف کشش (جنسی ، عاشقانه و غیره) (Chasin، 2011). بدینسان ارائه تعاریف مشخص می تواند در این موارد مفید باشد ، اما همچنین ممکن است پاسخ های مغرضانه ای برای تعاریف متناسب باشد که به جای آنچه در واقع درست است ، ارائه می شود. به طور کلی ، هرچه افراد بیشتری در زمینه شناسایی گرایش جنسی آموزش می بینند ، شناسایی هویت به عنوان یک روش تحقیق بیشتر و قابل اعتمادتر می شود. هنگام استفاده از داده های ژنتیکی ، تمرکز بر ارتباط مارکرهای مشترک در جامعه ایسکشوالیتی باید در اولویت باشد. در حالی که تحقیقات در مورد تأثیرات بیولوژیکی رفتار ممکن است دشوار و کند باشد ، اما ارزش آنها نباید تضعیف شود ، به ویژه برای افراد جامعه مورد مطالعه. در جهانی که به طور متفاوت با اقلیت ها رفتار می کند ، داده های علمی ممکن است به شما کمک کند که علیرغم اختلافات فردی ما انسان ها ، با بسیاری از شباهت هایمان با یکدیگر متحد هستیم.