ایسکشوال های ایران | Asexuala

ایسکشوال های ایران | Asexuala

شبکه آموزش و اطلاع رسانی ایسکشوالیتی به زبان فارسی

نشانگرهای بیولوژیکی ایسکشوالیتی : دست غالب ، ترتیب ولادت(ترتیب تولد فرزندان) .

نشانگر زیستی (Biological Markers ) عموماً به یک شاخص قابل سنجش از برخی حالت‌ها و شرایط بیولوژیک یا زیستی اشاره دارد. گاهی نیز به یک ماده که حضورش نشان‌دهنده وجود یک ارگانیسم زنده است، اشاره دارد.
در این مقاله به برسی نشانگر های زیستی در تعیین گرایش جنسی می‌پردازیم.
داده هایی که در ادامه باهم برسی خواهیم کرد حاصل پژوهشی از 325 ایسکشوال(60 مرد و 265 زن با میانگین سنی : 24.8 ) و 690 هتروسکشوال(دگرجنسگرا)(190 مرد و 500 زن با میانگین سنی 23.5 ) و 268 غیردگرجنسگرا ( دوجنسگرا و همجنسگرا)(64 مرد و 204 زن با میانگین سنی 29.0 سال) است.

مردان و زنان ایسکشوال به ترتیب 2.4 و 2.5 برابر بیشتر از افراد دگرجنسگرا غیرراست دست بودند همچنین از نظر تعداد برادران بزرگتر و خواهران بزرگتر بین گروههای گرایش جنسی تفاوت معناداری وجود داشت ، به این صورت که مردان ایسکشوال و نان-هتروسکشوال (بایسکشوال و هموسکشوال) دیرتر متولد می‌شوند نسبت به مردان هتروسکشوال! و زنان ایسکشوال زودتر متولد می‌شوند نسبت به زنان نان-هتروسکشوال.

  • -دست غالب.

تئوری "هورمونهای قبل از زایمان" بیانگر این است که دست غالب (و همچنین نسبت های رقمی) و گرایش جنسی با سطح آندروژن قبل از تولد مرتبط هستند ، به طوری که قرار گرفتن در معرض سطوح بالاتر آندروژن منجر به ایجاد الگوهای بیشتر مردانه می شود ، از جمله افزایش چپ دست بودن.
ﺯﯾﺴﺖﺷﻨﺎﺳﯽ ﻋﺼﺒﯽ ﻣﻐﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ E ۱ ﺗﺎﺣﺪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﮐﺸﻒ ﺷﺪﻩﺍﺳﺖ . ﺍﺳﺘﺮﺍﺩﯾﻮﻝ ﻭ ﺗﺴﺘﻮﺳﺘﺮﻭﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪٔ ﺁﻧﺰﯾﻢ ۵ α- ﺭﺩﻭﮐﺘﺎﺯ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺩﯼ ﻫﯿﺪﺭﻭﺗﺴﺘﻮﺳﺘﺮﻭﻥ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، ﻋﻤﻞ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺗﺼﺎﻝ ﺑﻪ ﮔﯿﺮﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﺁﻧﺪﺭﻭﮊﻥ ( ﻫﻮﺭﻣﻮﻧﻬﺎﯼ ﺟﻨﺴﯽ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺻﻔﺎﺕ ﺛﺎﻧﻮﯾﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﯾﺶ ﻭ ﮐﻠﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ) ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ . ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺟﺴﻤﯽ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺍﯾﻦ ﮔﯿﺮﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﺁﻧﺪﺭﻭﮊﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮐﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﺸﺎﻧﮕﺎﻥ ﺑﯽﺣﺴﯽ ﺁﻧﺪﺭﻭﮊﻧﯽ E ۲ ﻭ ﯾﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﺎﺷﺪ ( ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﭘُﺮﯾﺎﺧﺘﮕﯽ ﻣﺎﺩﺭﺯﺍﺩﯼ ﻏﺪﻩٔ ﻓﻮﻕ ﮐﻠﯿﻪ ) E ۳ ؛ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﺪ ﻫﻤﺠﻨﺲﮔﺮﺍﯾﯽ نیز (ﭼﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﭼﻪ ﺯﻧﺎﻥ) ﻧﺘﯿﺠﻪٔ ﭼﻨﯿﻦ ﺩﮔﺮﮔﻮﻧﯽﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ.

  • -ترتیب ولادت

ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﺍﺧﯿﺮ ﺣﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﺠﻨﺲﮔﺮﺍﯾﯽ ﻓﺮﺩ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ . ﺑﻼﻧﮑﺎﺭﺩ ﻭ ﮐﻼﺳﻦ E ۴ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۹۹۷ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻫﻤﺠﻨﺲﮔﺮﺍﯾﯽ ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﺗﺎ ۳۳٪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺑﺮﺩ . ﺍﯾﻦ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻃﺒﻖ ﮔﻔﺘﻪٔ ﺑﻼﻧﮑﺎﺭﺩ «ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺘﺒﺮﺗﺮﯾﻦ ﯾﺎﻓﺘﻪﻫﺎﯼ ﺍﭘﯿﺪﻣﯿﻮﻟﻮﮊﯾﮑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﮔﺮﺍﯾﺸﻬﺎﯼ ﺟﻨﺴﯽ ﮐﺸﻒ ﺷﺪﻩﺍﺳﺖ . » ﺑﺮ ﻃﺒﻖ ﺍﯾﻦ ﯾﺎﻓﺘﻪ، ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺟﻨﯿﻦ ﻣﺬﮐﺮ ﺩﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﯾﻤﻨﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺑﺎ ﺟﻨﯿﻦ ﺑﻌﺪﯼ ﺗﺸﺪﯾﺪ ﻣﯽﺷﻮﺩ . ﺍﯾﻦ ﺟﻨﯿﻦﻫﺎ ﺁﻧﺘﯽ ﮊﻥ H-Y ﮐﻪ نقش ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺟﻨﺴﯽ ﻣﻬﺮﻩﻫﺎ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﺛﺎﺑﺖ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ . ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﻧﺘﯽ ﮊﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﺘﯽ ﺑﺎﺩﯼ ﻣﺎﺩﺭﯼ H-Y ﺑﻪ ﺁﻥ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ‌ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ (ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﯾﻤﻨﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ) ﻣﯽﻧﻤﺎﯾﺪ . ﺳﭙﺲ ﺁﻧﺘﯽ ﺑﺎﺩﯼﻫﺎﯼ H-Y ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺟﻨﯿﻦ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﺎﺭﺍﯾﯽ ﺁﻧﺘﯽ ﮊﻧﻬﺎﯼ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺣﺎﻻﺕ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ﺟﻨﯿﻦ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﺁﻭﺭﻧﺪ . ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ «ﺍﺛﺮ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺗﻮﻟﺪ ﺑﺮﺍﺩﺭ » E ۵ ﯾﺎﺩ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
حال در طی این پژوهش مشخص شده که این بیومارک تا حد زیادی برای ایسکشوالیتی و دیگر گرایشات نیز صادق است.
و به طور مشخص ، مردان ایسکشوال به طور قابل توجهی برادر بزرگتر و خواهر بزرگتر در مقایسه با گروه های دیگر داشتند و زنان ایسکشوال به طور قابل توجهی کمتر از گروه های دیگر خواهر و برادر بزرگتر داشتند.


در مجموع ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﮔﺮﺍﯾﺶ ﺟﻨﺴﯽ ﭼﻪ ﺩﮔﺮﺟﻨﺴﮕﺮﺍ ﯾﺎ ﻫﻤﺠﻨﺴﮕﺮﺍ، ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪء ﺗﺪﺍﺧﻞ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺑﯿﻦ ﺗﺄﺛﯿﺮﺍﺕ ﺁﻧﺎﺗﻮﻣﯿﮏ ﻭ ﻫﻮﺭﻣﻮﻧﯽ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺭﺷﺪ ﺟﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ؛ برای مثال  ﺯﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﻭﺭﻩ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﯼ ﺩﯼﺍﺗﯿﻞﺍﺳﺘﯿﻞ ﺑﺴﺘﺮﻭﻝ ﻣﺼﺮﻑ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﻫﻤﺠﻨﺲﮔﺮﺍ ﺷﻮﺩ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﻧﺪ ﺩﺭ ﺳﻪﻣﺎﻫﻪ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﯼ (ﻭ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻣﺎﻩ ﭘﻨﺠﻢ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﯼ ) ﺍﺳﺘﺮﺱ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻫﻤﺠﻨﺲﮔﺮﺍ ﺷﺪﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ.

با مطالعات و پژوهش های جدیدتر میزان همپوشانی تاثیرات بیولوژیکی بر گرایش جنسی پررنگ تر می‌شود.

-----------------------------------

منابع : 
1-https://web.archive.org/web/20140914182040/http://glossario.paginemediche.it/it/glossario_popup/glossario/search.aspx?text=Biomarker&ispopup=0

2-https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/24045903

3-http://borngay.procon.org/view.answers.php?questionID=001359

4-http://articles.latimes.com/2006/jun/27/science/sci-brothers27

ج) شما و دیگران

هیچوقت تحریک نشده‌اید.

یک نفر ناگهان نگاهش به یک غریبه می‌افتد و فکر می‌کند: «من می‌خواهم با او رابطه جنسی داشته باشم.» و گاهی هم همین احساس را پایه‌ای برای رفتارش قرار می‌دهد. امّا به نظرِ شما این موضوع خیلی غیرعادی و غریب می‌رسد؛ و نمی‌توانید از آن سر در بیاورید.

به نظرِ بسیاری از  افرادِ ایسکشوال ، این فکر که «من می‌خواهم با فلانی رابطه جنسی داشته باشم» همان قدر غریب و غیرمنتظره است که «من می‌خواهم یک قلم‌مو بردارم، آن شخص را به رنگِ آبی رنگ کنم، بدنش را با شاخه‌های درختان بپوشانم، و تمام شب دایره‌وار دورش برقصم.»

زیبایی را متوجّه می‌شوید، امّا جذابیتِ جنسی را نه.

افرادِ ایسکشوال زیبایی را درک می‌کنند، و ممکن است گاهی بی‌اختیار سربرگردانند و محوِ زیباییِ کسی شوند، و بخواهند مدّتها به او چشم بدوزند. امّا این تجربه لذّت بردن از زیبایی برایشان همانندِ لذّت بردن از زیبایی یک منظره زیبا یا یک تابلویِ نقّاشیِ زیباست. جذّابیتِ جنسی مفهومی است که افرادِ آمیزش‌ناخواه با آن ارتباط برقرار نمی‌کنند.

آنچه آنها حس و تجربه می‌کنند چشم‌نواز و دلپذیر بودن، نمکین بودن و دوست‌داشتنی بودن است؛ نه جذّابیتِ جنسی.

 

با خودتان فکر کرده‌اید که دیگران فقط وانمود می‌کنند به رابطه جنسی علاقه دارند.

بسیاری از ایسکشوال ها تجربه‌ای شبیه به «لباس‌های جدید امپراتور» را توصیف می‌کنند. به نظر می‌رسد بقیه مردم به روابط جنسی علاقه دارند. شخصِ آسکشوال هم دوست ندارد خودش را جدا کند و بگوید: «نه، من چنین علاقه‌ای حس نمی‌کنم.» در نتیجه، افرادِ آسکشوال‌ هم نوعی فشار حسّ می‌کنند که همرهنگ جماعت شوند؛ و ممکن است وانمود کنند که به روابط جنسی علاقه‌مندند. جالب اینجاست که بعد از مدّتی با خودشان فکر می‌کنند که شاید بقیه هم مثلِ من دارند وانمود می‌کنند؛ و در واقع هیچ‌کس به روابط جنسی علاقه‌مند نیست.

این موضوع به خصوص در سنین نوجوانی بسیار اتّفاق می‌افتد. دوستانِ فردِ ایسکشوال ناگهان شروع به صحبت درباره دخترها و پسرها می‌کنند. افرادِ ایسکشوال که چنین احساساتی ندارند، ممکن است وانمود کنند که مثلِ همسالانشان علاقه‌مندند و فکر کنند که بی‌علاقگیِ آنها به این خاطر است که هنوز به بلوغ نرسیده‌اَند. امّا همچنان که زمان می‌گذرد، متوجّه می‌شوند که چنین کششی را هنوز هم حس نکرده‌اَند و هیچگاه حس نخواهند کرد. اینجاست که با خودشان می‌گویند: «شاید بقیه من مثلِ من وانمود می‌کنند.»

 

وانمود کرده‌اید که به روابط جنسی علاقه‌مندید. 

بسیاری از آسکشوال ها احساس می‌کنند که برای همرنگ جماعت شدن لازم است خود را به مسائل جنسی علاقه‌مند نشان دهند؛ چون در غیرِ این صورت، ممکن است مورد تمسخر قرار بگیرند.

 وانمود کرده‌اید به روابط جنسی علاقه‌مندید؛ تا همسرتان گمان نکند که او را دوست ندارید.

برای بسیاری از مردم، عشق و رابطه جنسی به هم گره خورده‌اَند. رد کردن رابطه جنسی برایشان به این معنی‌ست که موردِ علاقه‌ی همسر و شریکِ زندگی‌شان نیستند؛ - و نه فقط این که آنها به فعّالیتی علاقه دارند که همسرشان به آن علاقه ندارد.

این موضوع یکی از چالش‌ها و سختی‌های بزرگ برایِ ایسکشوال ها  است که ازدواج کرده‌اَند. آنها ممکن است محبّتی ژرف و حقیقی نسبت به همسرشان داشته باشند، امّا تنها به رابطه جنسی علاقه‌مند نباشند. آنها می‌ترسند که اگر همسرشان متوجّه بی‌علاقگی آنها به روابط جنسی شود، به عشقِ آنها نیز شک کند؛ و در نتیجه، رابطه عاطفی آنها نیز تحت تأثیر قرار گیرد.

گاهی اوقات هم اشخاص ایسکشوال به جنبه‌های فیزیکی رابطه جنسی بی‌علاقه نیستند؛ امّا می‌ترسند همسرشان بداند که آنها کشش جنسی را تجربه نمی‌کنند. در نتیجه، ممکن است به رغبت جنسی تظاهر کنند، تا همسرشان ناخشنود نشود و رابطه عاطفی آنها حفظ شود.

کشش جنسی و عشق با هم متفاوت‌اَند. ممکن است کسی نسبت به دیگری کششِ جنسی داشته باشد، امّا عاشقِ او نباشد. ممکن نیز هست که کسی عاشقِ همسرش باشد، امّا علاقه نداشته باشد با او رابطه جنسی داشته باشد.

 

 گفتگو درباره رابطه جنسی برایتان جالب نیست.


دوستان و همکاران شما دوست دارند درباره رابطه جنسی صحبت کنند؛ درباره کارهایی که کرده‌اَند، یا دوست دارند بکنند، یا کارهایی که شنیده‌اَند دیگران می‌کنند. آنها به یکدیگر می‌گویند که چه کسی از نظرشان جذّاب است، و چه صفاتی آنها را از نظرِ جنسی جذّاب می‌کند. درباره مأمور پست، مسؤول پذیرش و پیشخدمت‌های رستوران نظراتِ گوشه‌دار می‌دهند؛ امّا شما برایتان مهم نیست. شما تجربیاتی ندارید که در موردشان صحبت کنید؛ پس ساکت می‌نشینید و می‌گذارید گفتگو پیش برود. گاهی، دوستانتان متوجّه سکوت شما می‌شوند و گمان می‌کنند که شما از بحث‌های پیش آمده ناراحت و آزرده شده‌اید. در حالی که شما لزومًا آزرده نشدیده‌اید؛ منتها حرفی ندارید، سؤالی ندارید، نظری ندارید.

 صحنه‌های جنسی در کتابها و فیلم‌ها به نظرتان غیرعادّی و نابجا می‌آید.

دارید فیلمی را تماشا می‌کنید که ناگهان بازیگرِ نقشِ اوّل مرد و بازیگرِ نقشِ اولِ زن بدون هیچ دلیلی...فیلم را رد می‌کنید!

دارید یک رُمان را می‌خوانید که ناگهان بحث کشیده می‌شود به...فصلِ بعد!

به نظرتان می‌رسد که روابط جنسی را دیگران به صورت طبیعی و فطری انجام می‌دهند؛ امّا شما باید رویِ آن کار کنید.

وقتی به بقیه مردم نگاه می‌کنید، انگار غریزه‌ای درونی آنها را کمک می‌کند که روابط جنسی را بفهمند و در این بازی مشارکت کنند. همسرِ شما تلاشِ زیادی انجام نمی‌دهد، امّا شما باید تلاشِ زیادی انجام دهید. انگار همه به یک دوره فشرده آموزشی رفته‌اَند و همه چیز را یاد گرفته‌اَند، امّا شما نه. انگار رازی هست که دیگران می‌دانند و شما نمی‌دانید؛ کلیدی پنهان که به فهمِ همه‌ی این قضایا کمک می‌کند؛ و شما این کلید را نیافته‌اید.

 

رابطه جنسی را آغاز نمی‌کنید.

نه اینکه لزومًا از روابط جنسی بدتان می‌آید. نه اینکه همسرتان خوب نیست و شما دوستش ندارید. موضوع اینجاست که شما هیچوقت درباره رابطه جنسی فکر نمی‌کنید. در نتیجه با خودتان نمی‌گویید: من الآن رغبت به رابطه جنسی دارم. بگذار بروم ببینم همسرم مایل هست یا نه؟

این موضوع البته یکی از مسائلِ مشکل‌ساز در روابط است. همسرِ شما ممکن است حس کند که بی‌میلی شما به خاطرِ این است که او را دوست ندارید؛ و بی‌علاقگیِ شما به رابطه جنسی را نشانه بی‌مهریِ شما نسبت به خودش تلقّی کند.

 

طنّازی و عشوه‌گری را متوجّه نمی‌شوید.

ن. می‌نویسد: اگر کسی با من طنازی کند، نمی‌فهمم؛ و اگر هم بفهمم، نمی‌دانم باید چه کار کنم. به من گفته‌اَند که خودم هم طنّازی می‌کنم؛ در حالی که به نظرِ خودم، یک مکالمه و گفتگویِ معمولی بوده است.

یک بار من در یک مسافرت، در پارکی توقّف کردم؛ دوربینم را نیز همراهِ خودم برده بودم و داشتم عکس می‌گرفتم. زنی پیشِ من آمد و شروع کرد به سؤال پرسیدن درباره دوربینم؛ و به من گفت که او نیز عکّاس است و به عکسبرداری علاقه‌مند. چند دقیقه‌ای با هم صحبت کردیم. بعد، من به طرفِ ماشین برگشتم و او هم به طرفِ دوستش رفت. صدایش را شنیدم که به دوستش شکایت کرد: مردانِ خوبِ این شهر کجایند؟

در ماشین نشستم و رانندگی کردم. تا ایالتِ بعد رفته بودم که متوجّه شدم آن زن آن قدرها هم به دوربینِ من علاقه‌مند نبود! :)

----------------------------------------------------

منبع : کتاب Asexuality: A brief introduction

ب) شما و رفتارهای جنسی

فعّالیت «الف» را به رابطه جنسی ترجیح می‌دهید.

وقتی به رابطه جنسی فکر می‌کنید، متوجّه می‌شوید که دهها کار وجود دارند که دوست دارید به جایِ رابطه جنسی آنها را انجام دهید. دوست دارید کتاب بخوانید، تلویزیون تماشا کنید، مشغولِ یک بازیِ ویدیویی بشوید، به سینما بروید، ستارگان آسمان شب را رصد کنید، در پارک قدم بزنید، پرندگان را تماشا کنید، به خرید بروید، کتابهایتان را در قفسه به ترتیب تاریخ تولّد نویسنده مرتّب کنید، خانه را گردگیری کنید، ماشین را تعمیر کنید، چمن‌ها را بزنید، زبانِ اسپرانتو را یاد بگیرید، بادبادک بازی کنید، کیک بخورید. این فعّالیت‌ها به نظرِ شما جالب‌تر می‌رسند.

خواب‌های جنسی نمی‌بینید.

ن. می‌نویسد: «من یک بار خوابی دیدم که با این اخطار شروع شد: این خواب برای مخاطب بزرگسال است. ؛ محتوایِ خواب در موردِ پرداختِ اقساطِ خانه بود.» بسیاری از آسکشوال ها هرگز رؤیاهایی با محتوایِ جنسی نمی‌بینند.

 لباس‌های تحریک‌کننده به نظرتان ناراحت می‌رسد؛ و اصلًا نمی‌فهمید که چرا کسی باید آنها را بپوشد.

وقتی به شلوارهای تنگ و چسبان فکر می‌کنید، به نظرتان می‌رسد که چقدر پوشیدنِ آنها سخت است و از خودتان می‌پرسید: «چرا کسی باید خودش را با پوشیدنِ آنها عذاب بدهد؟»

کفش‌های پاشنه‌بلند را که می‌بینید به شکستن و آسیب دیدنِ مچِ پا فکر می‌کنید. وقتی کسی را می‌بینید که لباس‌های جلوباز پوشیده است، با خودتان فکر می‌کنید که چطور در این هوا سردش نمی‌شود. دلیلِ آرایش کردن را متوجّه نمی‌شوید.

 شما خیالپردازیِ جنسی نمی‌کنید.

دیگران با شهوت نگاه می‌کنند، و مردم را در ذهنشان برهنه تصور می‌کنند، امّا شما نه. نه به این خاطر که پاکدامن و پاک‌چشم هستید، و نگاهِ آلوده به شهوت را گناه می‌شمارید. به این خاطر که اصلًا فکرتان اینطور کار نمی‌کند و نمی‌توانید با شهوت به دیگران بنگرید. شاید سعی کرده باشید خیالپردازی‌های جنسی در ذهنتان ایجاد کنید، امّا موفق نشده باشید؛ و در نهایت، از این گونه خیالپردازی جنسی لذّتی هم نبرده باشید.

 رابطه جنسی را دوست ندارید.

بعضی از آسکشوال ها رابطه جنسی را دوست ندارند. نمی‌خواهند آن را انجام بدهند، نمی‌خواهند آن را ببینند، بشنوند، یا در موردِ آن فکر کنند. در سنّی که بیشترِ مردم در موردش فکر می‌کنند و با خود می‌گویند: «می‌خواهم آن را امتحان کنم.» شما با خودتان می‌گفتید: «چه؟ از من می‌خواهید که چه کار کنم؟ نه! فقط نه!».

هرچند دوست نداشتنِ رابطه جنسی لزومًا به معنیِ آسکشوال بودن نیست، بسیاری از آسکشوال ها رابطه جنسی را دوست ندارند؛ و موقعی متوجّه ایسکشوال بودنشان می‌شوند که می‌خواهند بدانند چرا به رابطه جنسی علاقه ندارند.

بسیاری از افرادِ ایسکشوال هم ممکن است اوّلین باری که درباره رابطه جنسی می‌شنوند چنین حسّی داشته باشند. شاید در ابتدا رابطه جنسی برایشان کمی غریب و ناخوشایند بیاید، امّا وقتی پایِ جذبه و کششِ جنسی به میان می‌آید، اینگونه افکار هم کنار می‌روند. امّا برایِ فردِ آمیزش‌ناخواه، که نیرویِ جاذبه جنسی را تجربه نمی‌کند، غلبه بر اینگونه افکار هم سخت‌تر است.

همه ایسکشوال ها رابطه جنسی را ناخوشایند نمی‌دانند. بعضی‌ها آن را کسالت‌بار و خسته‌کننده می‌دانند. یک فرد ممکن است به دلایلِ مختلف رابطه جنسی را دوست نداشته باشد.

 رابطه جنسی را دوست دارید؛ ولی به نظرتان درست نمی‌آید.

منظورم موضعی شبیه به «روابط جنسی آلوده و گناهکارانه است» نیست؛ بلکه هرچه درباره رابطه جنسی فکر می‌کنید، به نظرتان غیرعادی می‌رسد.

ممکن است شما از رابطه جنسی لذّتِ جسمی ببرید؛ یا از این که رابطه حسِّ خوبی به همسرتان می‌دهد، شما نیز حسّ خوبی داشته باشید، امّا در عینِ حال، حسّ می‌کنید که جایِ چیزی خالی است. وقتی به کنش‌ها و واکنش‌های همسرتان نگاه می‌کنید، می‌بینید که همسرتان احساساتی را تجربه می‌کند که شما ندارید. نمی‌توانید انگشت رویِ آن بگذارید، ولی چیزی در او هست که در شما نیست. چیزی شبیه به یک برقِ نامحسوس پشتِ چشمهایِ او هست، و شما می‌دانید که این برق در چشم‌های شما نیست.

ن. می‌نویسد: «من پس از رابطه جنسی همین حس را داشتم. از نظرِ فیزیکی، لذّت‌بخش بود. امّا از نظرِ عاطفی، نمی‌توانستم با آن لحظه و با همسرم ارتباط برقرار کنم. او آن را می‌خواست، ماهها به دنبالِ آن بود، امّا این رغبت و کشش نسبت به رابطه جنسی در من وجود نداشت.»

رابطه جنسی داشته‌اید، چون «این کاری است که همه باید انجام بدهند».


هیچ‌وقت به رابطه جنسی علاقه‌مند نبوده‌اید. هیچ‌وقت کشش و میلی به رابطه جنسی نداشته‌اید. هیچ‌وقت کسی را ندیده‌اید که خواسته باشید با او رابطه جنسی داشته باشید؛ امّا با خودتان فکر کرده‌اید که باید حتمًا رابطه داشته باشید، «چون این کاری است که همه باید انجام دهند.» ازدواج کرده‌اید و روابطِ جنسی داشته‌اید، چون این را بخشی از وظایفِ همسری دانسته‌اید. روابطِ جنسی همیشه به نظرِ شما یک وظیفه، یک مسؤولیت و تکلیف رسیده؛ و نه رفتاری برآمده از یک احساس و رغبتِ درونی. شاید هم در ابتدا دوست داشته‌اید روابطِ جنسی را تجربه کنید، امّا با گذشتِ زمان، از آن خسته شده‌اید.

وقتی در یک موقعیتِ جنسی، برایِ نخستین بار با بدنِ برهنه کسی روبه‌رو شده‌اید، به آن با دیدگاهی شبیه به واحد عملیِ درسِ آناتومی نگاه کرده‌اید؛ و نه همراه با رغبت و شهوت.

ن. درباره اولین برخورد جنسی‌اش می‌نویسد: «برایِ بسیاری از مردان، این صحنه مثل این است که شما را به شهربازیِ رویاهایتان دعوت کرده باشند. امّا در من نه انفجار خواسته‌های جنسی وجود داشت. نه کششی حس می‌کردم که جایی را لمس کنم. برایِ من بیشتر شبیه به خواندنِ یک نقشه بود؛ که در آن جاهایی بود که قبلًا فقط به صورتِ گذرا شنیده بودم و حالا شناسایی می‌کردم. اینگونه تجربیاتِ جنسی جزو مواردی بود که باعث شد کم‌کم به آسکشوال بودنم پی ببرم.»

رویِ حرکت‌ها تمرکز می‌کنید و نه رویِ احساسات.

وقتی در موقعیتِ نزدیکیِ جنسی یا فیزیکی هستید، توجّه زیادی به حرکت‌ها نشان می‌دهید؛ روابط جنسی شما برآمده از کوشش است، نه کشش. به نظرتان می‌رسد که باید یک مجموعه از دستورالعمل‌ها را پیروی کنید؛ و کمتر می‌توانید رویِ جنبه عاطفی و احساسیِ نزدیکی تمرکز کنید. ممکن است تمرکزِ شما رویِ حرکت‌ها تجربه را نیز سرد و مکانیکی و تا حدودی ناخوشایند کند.

اگر امتحانش کنم، دوستش خواهم داشت.

شما رابطه جنسی نداشته‌اید. علاقه‌ای هم نسبت به آن حس نمی‌کنید. نه این که با آن مخالف باشید، امّا به نظرتان جالب نمی‌آید. به نظرِ بقیه جالب می‌آید: پس با خودتان می‌گویید که من هم باید امتحان کنم. شاید دوست داشته باشم.  با خودتان فکر می‌کنید: «اگر من رابطه جنسی نداشته باشم، از کجا می‌توانم مطمئن شوم که به آن علاقه ندارم؟»

پاسخ این است که شما می‌دانید. نیازی نیست آدم حتمًا یک کاکتوس را در آغوش بگیرد تا بداند این تجربه برایش ناخوشایند خواهد بود. امّا اگر واقعًا دوست دارید رابطه جنسی را تجربه کنید، پیش بروید. شاید آن را دوست داشته باشید. شاید دوست نداشته باشید.

رابطه جنسی داشته‌اید و بعدش فکر کرده‌اید: همین؟

مگر قرار نبود این بهترین تجربه زندگی باشد؟ چه چیزِ این رابطه این قدر خوب و عالی است که مردم به دنبالش بروند؟ چطور رابطه جنسی باعث شده بسیاری از سیاستمداران رسوا شوند و منصب‌هایشان را از دست بدهند؟ چطور بعضی از مردم آن را مهمترین عاملِ معنی‌بخش در زندگی‌شان می‌دانند؟

ن. می‌نویسد: «رابطه جنسی بد نبود. کمی ملال‌آور بود. امّا جدًّا پس از آن با خودم فکر کردم: همین؟»

از خودارضایی خوشتان نمی‌آید.

شاید تا به حال خودارضایی را تجربه کرده باشید؛ امّا به آن مثلِ سایرِ فرآیندهای فیزیکی (مثلِ عطسه کردن) نگاه می‌کنید. شاید هم به نظرتان ناخوشایند است. شاید هم خودارضایی می‌کنید، و دوست داشتید که می‌توانستید آن را انجام ندهید. یا به هر حال خودارضایی برایتان جالب و لذّت‌بخش نیست. ممکن هم هست که خودارضایی را دوست داشته باشید، و آن را به رابطه جنسی ترجیح دهید؛ و فکر کنید که داشتنِ یک شریک جنسی تنها مسئله را پیچیده‌تر می‌کند!

به نظرتان برانگیختی جنسی آزاردهنده است.

برانگیختی جنسی تنها حواستان را پرت می‌کند. کاملًا اتّفاقی و ناگهانی رخ می‌دهد؛ و شخصِ خاصی را نشانه نگرفته است. نمی‌خواهید با آن کاری بکنید.

----------------------------------------------------------

منبع : کتاب Asexuality: A brief introduction

تجربه نکردنِ کششِ جنسی تنها نشانه‌ی مشترک همه ایسکشوال ها است. تعریفِ ایسکشوالیتی همین است: آسکشوال شخصی‌ست که کششِ جنسی را تجربه نمی‌کند.

امّا این تعریفِ علمی کمکی به کسانی که می‌خواهند بدانند آسکشوال هستند یا نه نمی‌کند. این تعریف، تعریف بر اساسِ نفی است. چنین تعریفی تنها زمانی کارآمد است که انسان بداند چه چیزی نفی می‌شود.

کسی که تا به حال کششِ جنسی نداشته است، چطور می‌تواند بفهمد که کشش جنسی چیست؟ کسی که نمی‌داند کششِ جنسی چیست، چطور می‌تواند بفهمد که آن را تجربه کرده است یا نه؟ حتّی افرادی که کششِ جنسی را تجربه می‌کنند معمولًا نمی‌توانند آن را به صورتِ دقیقی به دیگران توضیح بدهند یا توصیف کنند.

بسیاری از آسکشوال ها با خواندنِ تجربیاتِ آسکشوال های دیگر به این نتیجه می‌رسند که ایسکشوال هستند، نه با خواندنِ تعریفِ علمیِ ایسکشوالیتی.

با این که تجربه نکردنِ کششِ جنسی، تنها نقطه مشترکِ ایسکشوال ها است ، آسکشوال ها تجربیاتِ مشابه بسیاری دارند؛ و معمولًا احساسات و افکارِ همانندی داشته‌اَند. در این نوشتار (و دو نوشتار آینده)، به بعضی از این تجربیات مشابه اشاره خواهیم کرد.

  • الف- درباره شما

شما درباره رابطه جنسی فکر نمی‌کنید.

وقتی به فعّالیت‌هایی که دوست دارید با همسر یا شریک زندگی‌تان انجام دهید فکر می‌کنید، رابطه جنسی جایی در بالایِ فهرستِ شما ندارد. وقتی دیگران درباره مسائل جنسی صحبت می‌کنند، لحظه‌ای با خود تأمّل می‌کنید و به خودتان یادآوری می‌کنید که بقیه مردم درباره چنین مسائلی فکر می‌کنند. وقتی این آمارِ قدیمی را می‌شنوید که مردم هرچند ثانیه درباره رابطه جنسی فکر می‌کنند، فقط با خودتان فکر می‌کنید که چقدر یک آمار می‌تواند نادرست باشد.

 متوجّه می‌شوید که دیگران درباره روابط جنسی کاملًا متفاوت از شما فکر می‌کنند.

ن. می‌نویسد: وقتی به گذشته زندگی‌اَم می‌نگرم، متوجّه می‌شوم که چگونه همیشه حسّ متفاوتی نسبت به دیگران داشتم. چند تجربه در یک تابستان ممکن است یک حالتِ گذرا باشد. امّا در بیست سال اخیر، از آغازِ بلوغ تا کنون، همواره چیزی متفاوت درباره من بوده است.

- من دیگران را از نظر جنسی جذّاب نمی‌یابم.

- شریکِ زندگی‌اَم همواره باید به من اصرار می‌کرد تا با او رابطه جنسی داشته باشم.

- فیلم‌هایی که محتوای جنسی دارند از نظر من ملال‌انگیز هستند.

-از گفتگو درباره رابطه جنسی خوشم نمی‌آید.

- هرگز رغبتی به رابطه جنسی حسّ نکرده‌اَم.

وقتی می‌خواستم علّت این تجربیاتِ متفاوت را جستجو کنم، به ایسکشوالیتی برخوردم و متوجّه آسکشوال بودنم شدم.

 شما به مسائل جنسی با دیدگاهی علمی می‌نگرید، و نه با دیدگاهی عاطفی یا شهوانی.

ممکن است شما به مسائل جنسی علاقه‌مند باشید، امّا همانطور که به جانورشناسی یا زمین‌شناسی علاقه‌مندید. به مسائلِ جنسی به عنوانِ یک پدیده علمی و زمینه‌ای برای تحقیق و پژوهش نگاه می‌کنید. ممکن است بخواهید همه چیز را در موردِ مسائلِ جنسی بدانید، تا می‌توانید در موردِ کنش‌های جنسی کتاب بخوانید؛ امّا در عینِ حال، هیچ‌وقت علاقه‌ای ندارید که در این کنش‌ها شرکت کنید. چه بسا به همین دلیل، گاهی فراموش می‌کنید که برای بقیه انسانها مسائلِ جنسی تنها یک کنجکاویِ علمی و پژوهشی نیستند. ممکن است درباره روابط جنسی آزادانه صحبت کنید؛ و دیگران از صراحت لهجه شما شگفت‌زده یا خجالت‌زده شوند.

نمی‌فهمید که چرا روابط جنسی برایِ دیگران مهم است. شما مدّتِ بسیار طولانی‌ای است که روابطِ جنسی نداشته‌اید و هیچگونه احساسِ کمبود یا ناراحتی‌ای نمی‌کنید. پس چرا مردم از این که دو هفته رابطه نداشته باشند، ناراحت می‌شوند؟

به طور کلّی، افراد آسکشوال رغبت و نیازی به رابطه جنسی حس نمی‌کنند؛ و در نتیجه، اگر مدّت طولانی‌ای را بدون روابط جنسی بگذرانند، کمبودی حس نمی‌کنند. اگر شما به یک فرد بیجنسگرا بگویید که ده سال است رابطه جنسی نداشته‌اید، شاید پاسخش چیزی شبیه به این باشد: «خوب، که چه؟» امّا اگر به یک شخصِ آمیزش‌خواه (سکسوال) همین را بگویید، معمولًا پاسخش چیزی شبیه به این است: «نه، غیرممکن است، من اگر بودم، منفجر می‌شدم!» (در اینجا به طور کلّی صحبت می‌کنیم و این حرفها لزومًا بر همه انطباق ندارد).

ن. می‌گوید: [1] «من می‌بینم که بسیاری از مردم از اینکه دو ماه است رابطه جنسی نداشته‌اَند شکایت می‌کنند. امّا من سالهاست رابطه جنسی ندارم، و اصلًا حسّ کمبود ندارم. برایم غیرقابل درک است که چرا نداشتنِ رابطه جنسی برای دیگران می‌تواند سخت باشد.»

 

مسائل جنسی به نظرتان غریب و غیرعادی می‌رسند.


روابط جنسی را در فیلمها می‌بینید. مجلّه‌هایی به این موضوع اختصاص داده شده‌اَند. آهنگها و ترانه‌هایِ بسیاری به آن می‌پردازند. کتابهایِ بسیاری در این باره نوشته می‌شوند. بعضی از مردم مدام در موردِ آن فکر می‌کنند، و وقت و زندگی‌شان را برایِ آن می‌گذارند، و گاهی هم زندگی‌شان به خاطرِ همین مسائلِ جنسی ویران می‌شود. امّا شما نمی‌فهمید که چرا؟ نه به این خاطر که ساده‌لوح هستید یا اطّلاعات ندارید. منتها نمی‌توانید درک کنید که چرا این پدیده برای افرادِ دیگر در دنیا این قدر اهمیت دارد.

وقتی مردم درباره مسائلِ جنسی صحبت می‌کنند، به نظر می‌رسد که دارند به یک زبانِ بیگانه صحبت می‌کنند که شما متوجّه نمی‌شوید؛ همانقدر به این بحث‌ها علاقه دارید که به نظریه‌های اقتصاد کلان، یا ادبیات قرن هفدهم فرانسه.

انگار همه علاقه‌مند به ورزشی هستند که شما به آن علاقه ندارید و از آن سر در نمی‌آورید. ممکن است این ورزش را تماشا کنید، قواعد و مقرّراتش را بخوانید، چند بار هم سعی کنید بازی کنید، امّا در نهایت، اصلًا متوجّه نمی‌شوید که چرا بقیه مردم این قدر در موردِ آن هیجان‌زده می‌شوند.

فکر کرده‌اید که من دگرجنس‌خواه هستم، امّا نه خیلی!

ن. می‌نویسد: «سالها قبل از این که متوجّه آسکشوال بودنم شوم، چنین فکر می‌کردم. من دوست‌دختری داشتم. همه کسانی که جذبشان می‌شدم زن بودند. امّا وقتی به این فکر می‌کردم که دوست دارم چه کارهایی را با آنها انجام دهم، هیچ‌وقت به رابطه جنسی فکر نمی‌کردم. هیچ وقت حس نمی‌کردم به رابطه جنسی نیاز دارم یا به آن علاقه‌مندم. بیشتر به این فکر می‌کردم که با زنی که دوستش دارم به سفر بروم یا چیزی مثلِ این. به همین دلیل تصمیم گرفتم که دگرجنس‌خواه هستم، امّا نه خیلی. وقتی آسکشوال را کشف کردم، این را در یکی از انجمن‌های ایسکشوالیتی گفتم. بعضی از ایسکشوال های دیگر نیز دقیقًا همین احساس را داشتند؛ و حتّی از همین عبارت برایِ بیانِ احساساتشان استفاده کرده بودند.»

بسیاری از افرادِ آسکشوال از همان ابتدا می‌دانند که نه نسبت به زنان کششِ جنسی دارند و نه نسبت به مردان. منتها آنها هرگز نشنیده‌اَند که ممکن است شخصی اصلًا کشش جنسی را تجربه نکند؛ و همین باعثِ سردرگمیِ آنها می‌شود.

پی نوشت: «مثلِ این است که بگویید بعضی از مردم گوشت مرغ دوست دارند، و بعضی گوشت گاو، و بعضی هم هر دو را دوست دارند. حالا یک گیاهخوار می‌آید و شما سعی می‌کنید او را در این دسته‌بندی سه‌گانه بگنجانید. از او می‌پرسید: گوشتِ مرغ دوست داری؟ می‌گوید: نه! می‌پرسید: گوشتِ گاو چطور؟ می‌گوید: نه. امّا شما می‌گویید: نه، تو باید گوشتِ گاو دوست داشته باشی، چون بیشترِ مردم طرفدارِ گوشتِ گاو هستند، و تو هم گوشتِ مرغ دوست نداری. پاسخِ حقیقیِ یک گیاهخوار هیچ‌یک است. بعضی از مردم نه به گوشتِ گاو علاقه دارند و نه به گوشتِ مرغ. بعضی از مردم نه نسبت به زنان کشش جنسی دارند و نه نسبت به مردان.»