نشانه های ایسکشوالیتی-قسمت اول(درباره شما)
تجربه نکردنِ کششِ جنسی تنها نشانهی مشترک همه ایسکشوال ها است. تعریفِ ایسکشوالیتی همین است: آسکشوال شخصیست که کششِ جنسی را تجربه نمیکند.
امّا این تعریفِ علمی کمکی به کسانی که میخواهند بدانند آسکشوال هستند یا نه نمیکند. این تعریف، تعریف بر اساسِ نفی است. چنین تعریفی تنها زمانی کارآمد است که انسان بداند چه چیزی نفی میشود.
کسی که تا به حال کششِ جنسی نداشته است، چطور میتواند بفهمد که کشش جنسی چیست؟ کسی که نمیداند کششِ جنسی چیست، چطور میتواند بفهمد که آن را تجربه کرده است یا نه؟ حتّی افرادی که کششِ جنسی را تجربه میکنند معمولًا نمیتوانند آن را به صورتِ دقیقی به دیگران توضیح بدهند یا توصیف کنند.
بسیاری از آسکشوال ها با خواندنِ تجربیاتِ آسکشوال های دیگر به این نتیجه میرسند که ایسکشوال هستند، نه با خواندنِ تعریفِ علمیِ ایسکشوالیتی.
با این که تجربه نکردنِ کششِ جنسی، تنها نقطه مشترکِ ایسکشوال ها است ، آسکشوال ها تجربیاتِ مشابه بسیاری دارند؛ و معمولًا احساسات و افکارِ همانندی داشتهاَند. در این نوشتار (و دو نوشتار آینده)، به بعضی از این تجربیات مشابه اشاره خواهیم کرد.
- الف- درباره شما
شما درباره رابطه جنسی فکر نمیکنید.
وقتی به فعّالیتهایی که دوست دارید با همسر یا شریک زندگیتان انجام دهید فکر میکنید، رابطه جنسی جایی در بالایِ فهرستِ شما ندارد. وقتی دیگران درباره مسائل جنسی صحبت میکنند، لحظهای با خود تأمّل میکنید و به خودتان یادآوری میکنید که بقیه مردم درباره چنین مسائلی فکر میکنند. وقتی این آمارِ قدیمی را میشنوید که مردم هرچند ثانیه درباره رابطه جنسی فکر میکنند، فقط با خودتان فکر میکنید که چقدر یک آمار میتواند نادرست باشد.
متوجّه میشوید که دیگران درباره روابط جنسی کاملًا متفاوت از شما فکر میکنند.
ن. مینویسد: وقتی به گذشته زندگیاَم مینگرم، متوجّه میشوم که چگونه همیشه حسّ متفاوتی نسبت به دیگران داشتم. چند تجربه در یک تابستان ممکن است یک حالتِ گذرا باشد. امّا در بیست سال اخیر، از آغازِ بلوغ تا کنون، همواره چیزی متفاوت درباره من بوده است.
- من دیگران را از نظر جنسی جذّاب نمییابم.
- شریکِ زندگیاَم همواره باید به من اصرار میکرد تا با او رابطه جنسی داشته باشم.
- فیلمهایی که محتوای جنسی دارند از نظر من ملالانگیز هستند.
-از گفتگو درباره رابطه جنسی خوشم نمیآید.
- هرگز رغبتی به رابطه جنسی حسّ نکردهاَم.
وقتی میخواستم علّت این تجربیاتِ متفاوت را جستجو کنم، به ایسکشوالیتی برخوردم و متوجّه آسکشوال بودنم شدم.
شما به مسائل جنسی با دیدگاهی علمی مینگرید، و نه با دیدگاهی عاطفی یا شهوانی.
ممکن است شما به مسائل جنسی علاقهمند باشید، امّا همانطور که به جانورشناسی یا زمینشناسی علاقهمندید. به مسائلِ جنسی به عنوانِ یک پدیده علمی و زمینهای برای تحقیق و پژوهش نگاه میکنید. ممکن است بخواهید همه چیز را در موردِ مسائلِ جنسی بدانید، تا میتوانید در موردِ کنشهای جنسی کتاب بخوانید؛ امّا در عینِ حال، هیچوقت علاقهای ندارید که در این کنشها شرکت کنید. چه بسا به همین دلیل، گاهی فراموش میکنید که برای بقیه انسانها مسائلِ جنسی تنها یک کنجکاویِ علمی و پژوهشی نیستند. ممکن است درباره روابط جنسی آزادانه صحبت کنید؛ و دیگران از صراحت لهجه شما شگفتزده یا خجالتزده شوند.
نمیفهمید که چرا روابط جنسی برایِ دیگران مهم است. شما مدّتِ بسیار طولانیای است که روابطِ جنسی نداشتهاید و هیچگونه احساسِ کمبود یا ناراحتیای نمیکنید. پس چرا مردم از این که دو هفته رابطه نداشته باشند، ناراحت میشوند؟
به طور کلّی، افراد آسکشوال رغبت و نیازی به رابطه جنسی حس نمیکنند؛ و در نتیجه، اگر مدّت طولانیای را بدون روابط جنسی بگذرانند، کمبودی حس نمیکنند. اگر شما به یک فرد بیجنسگرا بگویید که ده سال است رابطه جنسی نداشتهاید، شاید پاسخش چیزی شبیه به این باشد: «خوب، که چه؟» امّا اگر به یک شخصِ آمیزشخواه (سکسوال) همین را بگویید، معمولًا پاسخش چیزی شبیه به این است: «نه، غیرممکن است، من اگر بودم، منفجر میشدم!» (در اینجا به طور کلّی صحبت میکنیم و این حرفها لزومًا بر همه انطباق ندارد).
ن. میگوید: [1] «من میبینم که بسیاری از مردم از اینکه دو ماه است رابطه جنسی نداشتهاَند شکایت میکنند. امّا من سالهاست رابطه جنسی ندارم، و اصلًا حسّ کمبود ندارم. برایم غیرقابل درک است که چرا نداشتنِ رابطه جنسی برای دیگران میتواند سخت باشد.»
مسائل جنسی به نظرتان غریب و غیرعادی میرسند.
روابط جنسی را در فیلمها میبینید. مجلّههایی به این موضوع اختصاص داده شدهاَند. آهنگها و ترانههایِ بسیاری به آن میپردازند. کتابهایِ بسیاری در این باره نوشته میشوند. بعضی از مردم مدام در موردِ آن فکر میکنند، و وقت و زندگیشان را برایِ آن میگذارند، و گاهی هم زندگیشان به خاطرِ همین مسائلِ جنسی ویران میشود. امّا شما نمیفهمید که چرا؟ نه به این خاطر که سادهلوح هستید یا اطّلاعات ندارید. منتها نمیتوانید درک کنید که چرا این پدیده برای افرادِ دیگر در دنیا این قدر اهمیت دارد.
وقتی مردم درباره مسائلِ جنسی صحبت میکنند، به نظر میرسد که دارند به یک زبانِ بیگانه صحبت میکنند که شما متوجّه نمیشوید؛ همانقدر به این بحثها علاقه دارید که به نظریههای اقتصاد کلان، یا ادبیات قرن هفدهم فرانسه.
انگار همه علاقهمند به ورزشی هستند که شما به آن علاقه ندارید و از آن سر در نمیآورید. ممکن است این ورزش را تماشا کنید، قواعد و مقرّراتش را بخوانید، چند بار هم سعی کنید بازی کنید، امّا در نهایت، اصلًا متوجّه نمیشوید که چرا بقیه مردم این قدر در موردِ آن هیجانزده میشوند.
فکر کردهاید که من دگرجنسخواه هستم، امّا نه خیلی!
ن. مینویسد: «سالها قبل از این که متوجّه آسکشوال بودنم شوم، چنین فکر میکردم. من دوستدختری داشتم. همه کسانی که جذبشان میشدم زن بودند. امّا وقتی به این فکر میکردم که دوست دارم چه کارهایی را با آنها انجام دهم، هیچوقت به رابطه جنسی فکر نمیکردم. هیچ وقت حس نمیکردم به رابطه جنسی نیاز دارم یا به آن علاقهمندم. بیشتر به این فکر میکردم که با زنی که دوستش دارم به سفر بروم یا چیزی مثلِ این. به همین دلیل تصمیم گرفتم که دگرجنسخواه هستم، امّا نه خیلی. وقتی آسکشوال را کشف کردم، این را در یکی از انجمنهای ایسکشوالیتی گفتم. بعضی از ایسکشوال های دیگر نیز دقیقًا همین احساس را داشتند؛ و حتّی از همین عبارت برایِ بیانِ احساساتشان استفاده کرده بودند.»
بسیاری از افرادِ آسکشوال از همان ابتدا میدانند که نه نسبت به زنان کششِ جنسی دارند و نه نسبت به مردان. منتها آنها هرگز نشنیدهاَند که ممکن است شخصی اصلًا کشش جنسی را تجربه نکند؛ و همین باعثِ سردرگمیِ آنها میشود.
پی نوشت: «مثلِ این است که بگویید بعضی از مردم گوشت مرغ دوست دارند، و بعضی گوشت گاو، و بعضی هم هر دو را دوست دارند. حالا یک گیاهخوار میآید و شما سعی میکنید او را در این دستهبندی سهگانه بگنجانید. از او میپرسید: گوشتِ مرغ دوست داری؟ میگوید: نه! میپرسید: گوشتِ گاو چطور؟ میگوید: نه. امّا شما میگویید: نه، تو باید گوشتِ گاو دوست داشته باشی، چون بیشترِ مردم طرفدارِ گوشتِ گاو هستند، و تو هم گوشتِ مرغ دوست نداری. پاسخِ حقیقیِ یک گیاهخوار هیچیک است. بعضی از مردم نه به گوشتِ گاو علاقه دارند و نه به گوشتِ مرغ. بعضی از مردم نه نسبت به زنان کشش جنسی دارند و نه نسبت به مردان.»