ایسکشوال های ایران | Asexuala

ایسکشوال های ایران | Asexuala

شبکه آموزش و اطلاع رسانی ایسکشوالیتی به زبان فارسی

اِیسکشوال ها : جمعیت در حال رشد؟

حدود 1 درصد یا 70 میلیون نفر از مردم جهان متعلق به چیزی هستند که اکنون محققان آن را "چهارمین گرایش جنسی" می نامند، گروه کوچکی هستند اما اغلب با سوءتفاهم مواجه شده و اغلب نادیده گرفته می شوند.

تبلیغات

تبلیغات بیان می کند که هیچ علاقه جنسی نسبت به دیگران ندارند
آنتونی بوگارت ، پروفسور برجسته آکادمیک ، در کتابی که ماه آینده به زودی در انگلستان منتشر می شود، مدعی است که جنسیت زدایی فرهنگ عامه بسیاری از افراد را از رابطه جنسی منصرف کرده است.

بوگارت می گوید، در حقیقت ، جامعه آنقدر افراد را با گرایش جنسی بمباران کرده است که میلیون ها نفر به هیچ وجه جذابیت فیزیکی برای دیگران ندارند.
کتاب بوگرت با عنوان درک گرایش جنسی ادعا می کند که تعداد زیادی از مردم خود را ایسکشوال می دانند و استدلال می کند که این افراد "جمعیتی مطالعه نشده" هستند که گاهی احساس می کنند از "فرهنگ بسیار سکسی" ما خارج شده اند.

محققان بر این باورند که تعداد معینی از افراد ایسکشوال ممکن است همیشه وجود داشته باشند ، اما در حال حاضر "در حال ظهور" هستند و با آزادی خواهی جامعه به هم میپیوندند و هویت مشترکی ایجاد می کنند.

بوگرت ، دانشیار دانشگاه بروک کانادا ، گفت که جامعه می تواند انتظارات خود را از افراد سکشوال و اِیسکشوال داشته باشد.

او ایسکشوالیتی را به عنوان یک فقدان دائمی و کامل از کشش جنسی یا عدم تمایل جنسی متمایز از تجرد تعریف می کند ، که به انتخاب خودداری از رابطه جنسی در جایی که هنوز کشش و میل جنسی وجود دارد اشاره می کند.
بوگارت می نویسد: "دو شکل وجود دارد: افرادی که تا حدی میل جنسی دارند، اما این میل را به دیگران نمی دهند (بنابراین ممکن است خودارضایی کنند) و سایر افرادی که به هیچ وجه میل جنسی ندارند."

در سال 2004 ، بوگارت پاسخ 18000 نفر را در انگلستان به نظرسنجی در مورد کشش جنسی در 1994 دریافت کرد.
او دریافت که 1 درصد با این جمله موافق هستند: "من هرگز کشش جنسی به هیچ وجه به هیچ کسی نداشته ام."
بوگرت در کتاب خود ایسکشوالیتی را بیشتر مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد و ادعا می کند که امروزه افراد بیشتری خود را "ایسکشوال" می دانند.

مایکل دوره ، سازمان دهنده کنفرانس جهانی پراید ، در اولین کنفرانس غیر دانشگاهی که در مورد ایسکشوالیتی در دانشگاه ساتبانک لندن برگزار شد ، گفت که ایسکشوالیتی باید "به عنوان یک گرایش جنسی معتبر شناخته شود ، نه یک اختلال یا چیزی که مردم باید پنهان کنند " به نقل از ایندیپندنت در روز یکشنبه.
جاشوا هاتون ، 23 ساله دانشجوی زبان اهل بیرمنگام ، به روزنامه مستقر در انگلیس گفت که وقتی سه سال پیش با واژه اِیسکشوالیتی روبرو شد ، همه چیز روشن شد.
هاتون به روزنامه گفت: "من دیگر مجبور نبودم به خودم دروغ بگویم. از مردان جوان انتظار می رود که نوعی رابطه جنسی گاه به گاه داشته باشند. اکنون احساس راحتی بیشتری می کنم."

در حالی که برخی از "اِیسکشوال ها" میل جنسی ندارند یا بسیار کم هستند ، برخی دیگر ممکن است میل جنسی معمولی داشته باشند اما فقط کشش جنسی به دیگران ندارند.
بر اساس مجله New Scientist کارشناسان می گویند در حالی که افرادی که به "گرایش جنسی چهارم" تعلق دارند کشش جنسی نسبت به دیگران ندارند اما برخی ممکن است هنوز بخواهند با دیگران رابطه عاطفی نزدیک و پایدار برقرار کنند و حتی ممکن است بخواهند با استفاده از IVF برای داشتن بچه اقدام کنند.

امروزه صنعت پورنوگرافی یک صنعت چند میلیارد دلاری است که کارتل های تجاری بزرگ پشت آن قرار دارند. به کمک این صنعت آنها توانسته اند نورم های اجتماعی را درهم بریزند و هر جامعه ای برحسب شرایط، از کم تا زیاد تحت تاثیر آثار مخرب آن قرار گرفته اند.

 

امروزه روابط زناشویی طبیعی و غیرطبیعی از هم غیرقابل افتراق شده و به علت درهم ریخته شدن عرف های جامعه حتی سبب ایجاد مشکلات عدیده در خانواده ها و مشکلات روانی شدید در استفاده کنندگان از این فرآورده ها شده است.
 
پورنوگرافی یا همان صحنه های بالای 18 سال که به صورت فیلم، عکس، مطالب یا اثر هنری به نمایش در می آید شامل رفتارهای جنسی تحریک آمیز است. پورنوگرافی مملو از ایده های اشتباهی است که از نظر علمی همگی آنها به اثبات رسیده است. اما طرفداران اشاعه این نوع برنامه ها به دروغ تصویر دیگری از آن در اذهان عموم مردم به وجود می آورند. در این مقاله به برخی باورهای اشتباه در رابطه با فیلم های پورنو و تحقیقات علمی در رابطه با مضرات آن می پردازیم.
 
1- با تماشای پورنوگرافی، رابطه جنسی  درست را می آموزید
این باور اشتباه است. بازیگران فیلم های پورنو برخلاف زندگی واقعی، برگزیده شده اند. همان طور که تمامی زن های مانکن میانگین قد 1.80 و وزن 45 کیلوگرم دارند تمام مردان و زنانی که در فیلم های پورنو شرکت داده می شوند جذاب و ایده آل هستند. واضح است شخصی که مبادرت به تماشای همیشگی این فیلم ها می کند در نهایت دچار سردرگمی بین ایده آل های این فیلم ها و دنیای واقعی می شود.
2- پورنوگرافی محرک میل جنسی است
این باور اشتباه است. براساس تحقیقات انجام شده در 6 درصد زوج هایی که یکی از آنها به تماشای فیلم های پورنو اعتیاد دارد، روابط جنسی دچار شکست می شود. در برخی از این زوج ها برای چند ماه و حتی چند سال رابطه جنسی قطع می شود و گاهی یکی از زوجین دیگر تمایلی به همسر خود نشان نمی دهد. دلیل این هم قضاوت ها و نگاه های منفی است که بیننده این فیلم ها به مرور به همسر خود پیدا می کند و به این نتیجه می رسد که همسرش نمی تواند به خوبی زنان یا مردان دیگر، رابطه جنسی برقرار کند.
 
در تحقیقی برای اثبات این مساله محققان 2 گروه از زوج ها را با هم مقایسه کردند. یک گروه در هفته یک ساعت و گروه دیگر ساعت ها پورنوگرافی دیدند. بررسی ها نشان داد گروه اول از زندگی جنسی خود رضایت بیشتری داشتند.
3- پورنوگرافی نمایشی از رابطه جنسی کلاسیک و نوعی آموزش جنسی است.
این باور اشتباه است. هیچ یک از وضعیت های انتخاب شده درواقعیت راحت و لذت بخش نیستند بلکه به نحوی انتخاب می شوند که تصویر گرفتن از آن ساده باشد. پورنوگرافی مملو از حرکات خشن است و تصویری اشتباه از رابطه جنسی به فرد منتقل می کند و به نحوی باعث گرایش فرد به ایده آل طلبی یا نفرت از رابطه جنسی خواهدشد. برای فردی که تا لحظه تماشای این فیلم ها رابطه جنسی نداشته است، اطلاعات مخابره شده از پورنوگرافی مسمومیت زاست و تصویری نادرست از رابطه جنسی و میل جنسی به فرد می دهد.
4- افرادی که پورنوگرافی می بینند، بیماران روانی اند
این باور اشتباه است. گرایش به تماشای پورنوگرافی عکس العملی کاملا طبیعی است. نکته مهم اینجاست که فرد بداند این فیلم در عین تحرک آمیز بودن واقعی نیست و اجازه ندهد تماشای پورنو تعادل زندگی جنسی او را به هم بزند.
5- پورنو اعتیادآور است
این باور درست است. 6 تا 9 درصد افرادی که پورنوگرافی نگاه می کنند به تماشای آن معتاد می شوند و نمی توانند تمایل خود را به تماشای این فیلم ها محدود کنند.
 
6- تماشای فیلم پورنو باعث می شود مردان بیاموزند زنان چگونه از رابطه لذت می برند
این باور اشتباه است. زنانی که در این فیلم ها حضور دارند هیچ یک مقابل دوربین لذتی از رابطه جنسی نمی برند. در حالت طبیعی زنان حاضر نیستند در هر زمان از روز و با هر مردی رابطه جنسی برقرار کنند. برخلاف آنچه در فیلم ها نمایش داده می شود هیچ زنی دوست ندارد در یک زمان با چند مرد رابطه جنسی داشته باشد و حتی حضور زن دیگری حین برقراری رابطه با یک مرد خوشایند نیست.
 
پورنوگرافی درواقع بر گرفته از تخیلات مردانه است و فانتزی زنانه محسوب نمی شود. هیچ احساسی طی آن وجود ندارد و عشق کاملا نادیده گرفته شده است. این در حالی است که قلب و مغز نیز به اندازه آلت تناسلی در برقراری رابطه جنسی دخالت دارند. نگاه کردن به فیلم های پورنو هرگز باعث افزایش توانایی و مهارت های جنسی نمی شود بلکه برعکس اعتماد به نفس بینندگانش را کاهش می دهد.
 
7- مدت زمان رابطه جنسی در این فیلم ها طبیعی است
این باور اشتباه است. بازیگران این فیلم ها یا دارو مصرف می کنند یا تصاویر مونتاژ شده است. برای داشتن نعوظی طولانی و برقراری یک رابطه جنسی کامل به بازیگران مرد در فیلم پورنو پول داده می شود. به همین دلیل این مردان داروهای تقویت کننده جنسی از جمله ویاگرا مصرف می کنند. این بازیگران با دادن آگهی و پس از بررسی های مختلف انتخاب می شوند.
8- زنان بیش از مردان به تماشای این فیلم ها تمایل نشان می دهد.
اشتباه است. آمار نشان می دهد مردان تمایل بیشتری به تماشای پورنو دارند. برخلاف مردان که با چشم تحریک می شوند زنان تمایل چندانی به تماشای این فیلم ها ندارند و در اکثر زنان تماشای فیلم پورنو باعث تحریک جنسی نمی شود.
پورنوگرافی به مغز آسیب می زند
تاکنون بیش از 20 تحقیق در رابطه با تاثیر پورنوگرافی بر مغز انجام شده است. همگی این تحقیقات ثابت کرده تماشای فیلم های پورنو آسیبی معادل مصرف مواد مخدر یا الکل بر مغز دارند. نتایج تحقیق جدیدی که محققان دانشگاه کمبریج انجام دادند نشان می دهد مغز افرادی که گرایش مکرر به تماشای فیلم های پورنو دارند همانند مغز افراد الکلیک است. در این تحقیق به کمک تکنیک تصویربرداری MRI مشخص شد تماشای پورنو بخشی از مغز را هدف می گیرد که مسئول خلاقیت و احساس خوشبختی است.
 
آمار نشان می دهد در هر ثانیه در اینترنت 38 هزار نفر فیلم پورنو جستجو می کنند و یک سوم این افراد را خانم ها تشکیل می دهند. با هر بار تماشای فیلم پورنو در بدن ترشح تستوسترون، دوپامین و اکسی توکسین افزایش می یابد و این موضوع باعث خستگی مغز می شود و به حافظه و تمرکز فرد آسیب می زند.
 
ترشح دوپامین در میزان بالا هنگام تماشای فیلم پورنو باعث خستگی مناطق جلویی مغز می شود که در تصمیم گیری و کنترل رفتار دخالت دارد. دوپامین برای حس خوشبختی حیاتی است اما وقتی فردی به تماشای این نوع فیلم ها وابسته می شود ترشح دوپامین افزایش می یابد و این موضوع سلول های تولیدکننده را خسته می کنند. در نتیجه ترشح به مرور کم می شود و رسیدن به حس خوشبختی در فرد به تدریج کمرنگ خواهدشد و فرد ناچار برای رسیدن به آن راه های دیگری از جمله اعتیاد یا مصرف الکل را انتخاب می کند که این موضوع خود به مغز آسیب می زند.
 
اکسی توسین نیز هورمونی است که باعث ایجاد اعتماد بین افراد می شود. افرادی که به تماشای این نوع فیلم ها اعتیاد دارند ابتدا اعتماد زیادی به همسرشان پیدا می کنند اما ترشح بیش از حد این هورمون به مرور زمان باعث تاثیر منفی بر زندگی اجتماعی، احساسی و زناشویی شان می شود و تحقیقات نشان می دهد می تواند باعث بروز مشکلاتی در زندگی زناشویی و حتی خشونت های خانگی شود.
 
محققان در بررسی های خود روی موش ها، منطقه مربوط به حس خوشبختی را تحریک کردند و ترشح زیاد ترکیبات شیمیایی در مغز در نهایت به مرگ موش ها انجامید. در انسان ترشح زیاد این ترکیبات باعث خستگی شدید مغز می شود و این مساله، حافظه، تمرکز، توجه و قدرت تصمیم گیری را تحت تاثیر قرار می دهد. مغز افرادی که به تماشای فیلم های پورنو اعتیاد دارند صرفا تحریک می شود و این موضوع روی کارکرد مغزی و ضعیت روانی این افراد اثر منفی می گذارد.
 
در سال 2002 تحقیقی روی افراد معتاد به کوکایین انجام و مشخص شد مناطقی از لوب پیشانی در این افراد آسیب دیده است. در سال 2004 تحقیق دیگری به اثبات رساند اعتیاد باعث افزایش وزن بخشی از مغز می شود. تماشای پورنوگرافی نیز آثار مشابهی بر مغز دارد. بررسی های جدید تر نشان داده وابستگی به تماشای تصاویر جنسی و فیلم های پورنو باعث تغییر خود به خود و شدید ساختار مغز می شود.
 
محققان در بررسی های خود به این نتیجه رسیده اند که تماشای پورنوگرافی در کودکان زیر 14 سال به شدت به مغز آنها آسیب می زند و می تواند باعث تغییرات شدید رفتاری شود. یک سوم کودکانی که این نوع فیلم ها را تماشا می کنند تنها چند روز بعد، رابطه جنسی را آغاز می کنند و متاسفانه احتمال تمایل به تجاوزات جنسی و رفتارهای خشن جنسی در این افراد بیشتر است.
استمنا از عوارض دیگر تماشای پورنوگرافی است
بسیاری از جوانان با تماشای فیلم پورنو به استمنا رو می آورند. این کار باعث می شود فرد به مرور وارد دنیای تخیلی خود شده و از واقعیت و زندگی جنسی واقعی دور شود و دیگر از رابطه عادی زناشویی احساس لذت نکند.

کنفرانس بین المللی ایسکشوالیتی عملاً امسال در روزهای 14 و 15 آگوست برگزار می شود. زمان های دقیق باید تأیید شود، اما چهاردهم جلسات اصلی را برگزار می شود و پانزدهم بیشتر جلسات اجتماعی است.

این کنفرانس توسط اعضای شبکه آموزش و اطلاع رسانی ایسکشوالیتی (AVEN) برگزار می شود و شرکت در آن رایگان است و همه میتوانند شرکت کنند! این کنفرانس همراه با انجمن ایسکشوال های دانمارک برگزار می شود. اولین دوره برگزاری این کنفرانس در سال ۲۰۱۲ و در لندن بوده است. 
به طور مرسوم AVEN یک کنفرانس بین المللی به مناسبت پراید‌جهانی دارد که هر ۲ یا ۳ سال یکبار در شهرهای مختلف جهان برگزار میشود. امسال پراید جهانی(اکثرا) در کپنهاگ دانمارک در آگوست (همراه با راهپیمایی پراید‌جهانی ۲۱ آگوست) برگزار می شود. بنابراین قرار بود کنفرانس امسال نیز در دانمارک باشد اما متاسفانه به دلیل شرایط کرونا این امر مقدور نیست. کنفرانس امسال پرونده کنفرانس قبل در انگلیس را خواهد بست. جنبه خوب کنفرانس آنلاین این است که مخاطبان خیلی راحت تر می توانند شرکت کنند. 

اگر هرگونه درخواست دسترسی دارید، می توانید برای بحث و گفتگو مستقیماً به کمیته دسترسی به کنفرانس به آدرس acecon2021.accessibility@gmail.com ایمیل بزنید.

برای پرسش های عمومی و پیشنهادات خود لطفاً به ما ایمیل بزنید: acecon2021@gmail.com.

🔗لینک ثبت نام در کنفرانس بین المللی
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLScvfKNdEenXuoSVo2g3oPzb5Ifj_ZMeV65d7Wi8iiMh4apNvw/viewform

📌سایت رسمی کنفرانس
https://asexualityconference.org/

(آخرین به روز رسانی 14 ژوئن 2021)


ایسکشوالیتی ، تاثیرات هورمونی یا ژنتیکی؟ زیرساخت های عصبی یا شیمیایی؟ 
کدام یک بیشتر بر شکل گیری این گرایش تاثیر دارند؟

  • ژنتیک

 چندین مقاله ارتباط بین وجود فنوتیپ ایسکشوال و صفاتی را که در بیماران مبتلا به بیماری روانی-به ویژه در مبتلایان به سندرم آسپرگر(Asperger syndrome) یا اختلال شخصیت اسکیزوئید-مشاهده می شود ، نشان داده اند. (Brotto L. A.، 2010).
در حالی که طرح دلیل جهت تبیین ریشهِ ایسکشوالیتی در بیماریهای روانی مورد اختلاف است هم برای جامعه ایسکشوال و هم برای کسانی که دارای این بیماری روانی هستند (Lund, 2015) (Kim, 2011) ، اما صفاتی که می توانند دو گروه را به ریشه ژنتیکی پیوند دهند نباید نادیده گرفته شوند. بسیاری از بیماری های روانی ، از جمله اختلالات شخصیت اسکیزوئید و اختلالات طیف اوتیسم ، با شبکه های پیچیده ای از ژن ها با آلل های متفاوت -از آنهایی که اختلالات روانی ندارند-ارتباط دارند ((Rucker, 2015) (Chakrabarti, et al., 2009). از طریق پدیده نوترکیبی( recombination) در طول تولید مثل, این ویژگی‌ها می‌توانند در یک فرد تولید کننده منفرد ترکیب شوند. این امکان وجود دارد که ترکیب خاصی از ژن‌های مرتبط با بیماری‌های روانی, منجر به ترکیب و تولید فنوتیپ ایسکشوالیتی در افراد سالم شود. علاوه بر این, ژن‌های مربوط به صفات مرتبط با ایسکشوالیتی ممکن است از طریق انتخاب مرتبط(linked selection) تکثیر شوند, که در آن تنها به دلیل نزدیکی به یک انتخاب مثبت قوی‌تر برای ژن‌هایی  که ویژگی منفی در نظر گرفته می‌شوند نیز انتخاب شوند. Jospehs & Wright، 2016). تترکیبی از مخفی بودن در پیچیدگی و انتخاب شدن توسط ژن مجاور می تواند به پایداری صفتی کمک کند که در حالت ایده آل اصلاً اجازه تکثیر نمی یافت!

 

  • هورمونها

اختلال میل جنسی(HSDD) نوعی بیماری روانی مرتبط به هورمون است که با کمبود مزمن علاقه جنسی تا حد پریشانی شخصی یا مشکلات در روابط مشخص می شود (انجمن روانپزشکی آمریکا ، 2013) ، همچنین به عنوان اختلال علاقه جنسی / تحریک جنسی زنان نیز شناخته می شود ( FSAID) یا اختلال میل جنسی بیش فعالی مردان (MHSDD).
 هنگام در نظر گرفتن تفاوت در ایسکشوالیتیِ بیولوژیکی (انجمن روانپزشکی آمریکا ، 2013). با توجه به علائم آن ، HSDD با ایسکشوالیتی اشتباه گرفته شده است و قبل از اینکه بند پریشانی به تعاریف تشخیصی اضافه شود ، معمولاََ در افراد ایسکشوال غلط تشخیص داده می‌شد. (Bogaert A. F.، Asexuality: Prevalence and Associated Factors in a National Probable Sample، 2004) اما با این حال احتمال وجود یک مولفهء هورمونی وجود دارد که می تواند باعث ایجاد ایسکشوالیتی در انسان شود. نشان داده شده است که بسیاری از انواع سلولها هورمونهای مربوط به سکشوالیته را تولید می کنند (Nelson & Bulun, 2001) ، بنابراین جهش در ژنهای تنظیم کننده تولید هورمون که منجر به تغییر سطح هورمون یا تغییر واکنش سلول به هورمونها می شود یکی از احتمالات شکل‌گیری این گرایش است.
احتمال دیگر بررسی رشد مغز در زمینه های شناسایی و پردازش محرک های جنسی است ، از آن جایی که زنان مبتلا به HSDD ماده خاکستری کمتری نسبت به افراد سالم دارند (Bloemers، 2013) در افراد ایسکشوال نیز ممکن است کاهش مشابهی وجود داشته باشد اما تا حدی متفاوت باشد که از عدم کشش جنسی باعث ایجاد ناراحتی و یا پریشانی قابل توجهی نشود.
همچنین اثر کیندلینگ(kindling hypothesis) ممکن است در توسعه ایسکشوالیتی در سطح فیزیولوژیکی نقش داشته باشد. فرضیه کیندلینگ بیان می دارد که فعال شدن مناطق خاصی از مغز ، انجام فعالیتهای متوالی را با امکان حساسیت زدایی نهایی به محرکها آسان می کند (Kendler, Thornton, & Gardner, 2000). در مورد افراد ایسکشوال ، ممکن است مراکز مغزی مربوط به پردازش و شناخت محرکهای جنسی در طی رشد و کودکی از حساسیت خارج شده باشند (Prause & Graham، 2007). این امر باعث می شود افراد نتوانند پس از پایان حساسیت زدایی ، کشش جنسی را تجربه کنند و در عین حال بسته به اینکه در کدام مناطق تحت اثر کیندلینگ قرار گیرند ،وجود میل جنسی نیز امکان پذیر است.


منابع : 
1-Brotto, L. A. (2010). The DSM Diagnostic Criteria for Hypoactive Sexual Desire Disorder in Women. Archives of Sexual Behavior, 221-239.
2-Lund, E. M. (2015). Asexuality and Disability: Strange but Compatible Bedfellows. Sexuality and Disability, 123-132.
3-Kim, E. (2011). Asexuality in Disability Narritives. Sexualities, 479-293
4-Rucker, J. J. (2015). Genetics of Mental Illness. The International Encyclopedia of the social and Behavioral Sciences, 9669-9675.
5-Chakrabarti, B., DDudbridge, F., Kent, L., Wheelwright, S., Hill-Cawthorne, G., Allison, C., & S. Banerjee Basu, S. B.-C. (2009). Genes related to sex steroids, neural growth, and social–emotional behavior are associated with autistic traits, empathy, and Asperger syndrome. Autism Research,157-177.
6-Persico, A. (2013). Autism Genetics. Behavioural Brain Research, 95-112.
7-Jospehs, E. B., & Wright, S. I. (2016). On the Trail of Linked Selection. PLOS Genetics.
8-American Psychiatric Association. (2013). Female Sexual Interest/Arousal Disorder. In Diagnostic and Statistical Manual of Mental Health Disorders, Fifth Edition. (pp. 433-437). Arlington, VA: American Psichiatric Association.
9-American Psychiatric Association. (2013). Male Hypoactive Sexual Desire Disorder. In Diagnostic and Statistical Manual of Mental Health Disorders, Fifth Edition. (pp. 440-443). Arlington, VA: American Psychiatric Association.
10-Bogaert, A. F. (2004). Asexuality: Prevalence and Associated Factors in a National Probability Sample. The Journal of Sex Research, 279-287.
11-Nelson, L., & Bulun, S. (2001). Estrogen production and action. US National Library of Medicine, S116-24.
12-Bloemers, J. (2013). Reduced Gray Matter Volume and Increased White Matter. Journal of Sexual Medicine, 753-767.
13-Kendler, J., Thornton, L., & Gardner, C. (2000). Stressful Life Events and Previous Episodes in the Etiology of Major Depression in Women: An Evaluation of the “Kindling” Hypothesis. The American Journal of Psychiatry, 1243-1251.
14-Prause, N., & Graham, C. (2007). Asexuality: Classification and Characterization. Archives of Sexual Behavior, 341-356

فرگشت و ایسکشوالیتی!

Anka Anka Anka · 1400/02/12 19:44 ·

تبیین فرگشتی در ایسکشوالیتی | چه توجیهاتی در قبال پایداری این گرایش در جوامع انسانی وجود دارد؟

از دید تکاملی،هر عاملی که باعث کاهش رابطه جنسی بین دو غیر همجنس شود،به طور قابل توجهی شانس تولید مثل موفقیت آمیز را کاهش می دهد.بنابراین در نگاه اول به نظر می رسد در سیر انتخاب طبیعی ایسکشوالیتی صفتی ناسازگارانه(maladaptive)باشد.اما نرخ پایداری ایسکشوالیتی در جمعیت انسانی با این نکته در تضاد است.پس چرا انتخاب طبیعی صفت ایسکشوالیتی را در جمعیت انسانی حفظ کرده است؟برای این تناقض نظرات مختلفی ارائه شده و تحقیقات همچنان ادامه دارد:

از دیدگاه تکاملی ، هموسکشوالیتی و ایسکشوالیتی نتیجه ای مشابه خواهد داشت: کاهش قابل توجه تولید مثل و سازگاری صفر. تأثیرات ژنتیکی وراثتی بر همجنسگرایی پیدا شده است (رایس ، 1999) ، بنابراین ، مکانیسم های مشابهی می توانند در بازی باشند که منجر به ایسکشوالیتی شود. بیشتر نظریه های تکاملی که می خواهند منشا و دوام همجنسگرایی را توضیح دهند ، در سه گروه قرار می گیرند:

  •  ¹- فرضیه نوع‌دوستی خویشاوندی عنوان می‌کند که همجنس‌گرایان معمولاً احساس و حمایت عاطفی بالایی نسبت به خویشاوندان خود دارند که باعث افزایش شانس تولیدمثل در آن‌ها می‌شوند.در مطالعات پیمایشی که از افراد همجنس‌گرا در مورد سطح مراقبت از اعضای خانواده شان سوال شده بود ، محققان هیچ افزایش قابل توجهی نسبت به افراد غیر همجنس‌گرا نگرفتند (Bobrow & Bailey، 2001)(Rahman & Hull, 2005). علیرغم عدم تحقیقات جدید در مورد این موضوع ، می توان استدلال مشابهی راجع به صفات ایسکشوالیتی خویشاوندان ارائه داد.
  • ²- فرضیه زایایی خویشاوندان مؤنث عنوان می‌کند که ژن‌های مرتبط به همجنس‌گرایی مردان اگر باعث افزایش میزان تولید مثل در خویشاوندان آن‌ها شود، ممکن است فرگشت پیدا کند یعنی یک مزیت تولیدمثلی است که می‌تواند نرخ پایین تولید مثل مردان همجنس‌گرا را جبران کند.
  • ³- فرضیه تمرکز بر بازده فی‌نفسه رفتار شهوی متمایل به همجنس عنوان می‌کند که تکوین بین مردان جوان و مسن رفتار شهوی نسبت به همجنس یک استراتژی کسب اتحاد و بالا کشیدن خود در سلسه‌مراتب جنسی بیشتر به زنان محسوب می‌‌شود.

غلبه بیش از حد ، یا مزیت هتروزیگوتس(heterozygous) ، هنگامی اتفاق می افتد که افراد هنگام حمل دو آلل از یک ژن از آمادگی بیشتری در مقایسه با افرادی که فقط یک نوع آلل را برای یک ژن حمل می کنندبرخوردار باشند . در مورد همجنسگرایی ، حمل تنها یک آلل "هموسکشوال" می تواند مردان هتروسکشوال را برای همسران جذابتر کند ، و باعث همجنسگرایی در هموزیگوت ها برای آلل همجنسگرایان می شود (Gavrilets & Rice، 2006). این امر هنوز با شواهد تجربی در جمعیت همجنسگرایان پشتیبانی نشده است (سانتیلا ، و همکاران ، 2008) (آکسفورد ، 2008) ، اما امکان "overdominance"  در جمعیت های ایسکشوال قابل بررسی است.

  • انتخاب آنتاگونیست جنسی(Sexually antagonistic selection).

برای کشف کردن و شفاف‌سازیِ دینامیک‌های مربوط به فاکتورهای جنسیِ دخیل در شکل‌گیری هم‌جنس‌گرایی، محققان می‌بایست دسته‌ی بزرگی از مدل‌ها‌ را در نظر گرفته و سپس، تک به تک آنان را رد کنند. در آخر، تنها یک مدل ممکن باقی ماند که همان انتخاب آنتاگونیست جنسی است. مدل‌های دیگر هیچ‌ کدام با یافته‌های مطالعاتی سازگار نبودند و در آنان، یا الل‌ها به سادگی و سریع منقرض می‌شدند، جمعیت را مورد تهاجم قرار می‌دادند و یا الگوی پخش‌شدن صفت هم‌جنس‌گرایی در مردان و افزایش باروری در زنان موجود در شجره‌نامه، را در جمعیت توجیه نمی‌کردند. تنها مدل انتخاب آنتاگونیست جنسی که شامل حداقل دو ژن می‌شود که حداقل یکی از آنان باید روی کروموزوم X قرار داشته باشد. (که این کروموزوم از والد مونث به زاده‌ی مذکر به ارث می‌رسد)، برای تمامی داده‌ها صدق می‌کرد.
نتایج این مدل نشان می‌دهد چگونه برهم‌کنش بین هم‌جنس‌گرایی در مردان با افزایش باروری در زنانِ خویشاوند در جمعیت انسانی همراه است. بنابراین در نهایت، این صفت در جمعیت، هر چند با فرکانس پایین، وجود دارد، حفظ می‌شود و فواید آن برای وراثت ژن‌ها، در زنان شجره‌ی مادری مشاهده می‌شود. بنابراین این یافته‌ها جنبه‌های جدیدی از صفت هم‌جنس‌گراییِ مردان را در جمعیت مردان فراهم می‌کنند. خصوصاً این که نشان می‌دهند با افزایش گستره‌ی دید و در نظر گرفتن کل جمعیت انسانی، این صفت “مضر” محسوب نمی‌شود و باید آن را در تصویر بزرگ‌تری که در جمعیت وجود دارد، دید. چرا که تضادی با نظریه‌ی داروین ندارد و در حالت کلی، به نفع بقای ژن‌های یک شجره‌نامه است. بدین ترتیب می‌توان عامل به وجود آمدن این صفت در جمعیت را نیز توجیه کرد. شیوع صفات آنتاگونیست جنسی سبب می‌شود که در پروسه‌ی تکامل گونه‌ها، مزایایی برای یک جنس و مضراتی برای جنس مخالف ایجاد شود که تنها اخیراً مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است.
این امر یکی از مکانیسم‌های کلیدی برای توجیه سطوح بالای تنوع که در جمعیت حفظ می‌شوند، می‌باشد. هم‌جنس‌گرایی در مردان ممکن است تنها یکی از مثال‌های موارد بی‌شمار موجود در این زمینه باشد. نتایج این پژوهش افق دید گسترده‌تری را برای بسیاری از صفاتی که منشأ ژنتیکی دارند و متناقض به نظر می‌رسند فراهم می‌کند؛ که در بسیاری از موارد کم‌تر شناخته شده‌اند. به نظر می‌رسد در جمعیت‌هایی که صفات آنتاگونیست جنسی وجود دارند، نسبت به جمعیت‌های فاقد این صفت در حال کلی، شانس بیش‌تری برای بقا وجود دارد. در نتیجه ژن‌های که هم‌جنس‌گرایی در مردان را القا می‌کنند، در نهایت سبب می‌شوند که باروری و زایاییِ در کل جمعیت افزایش یابد.

  • انتخابِ وابسته به تراکم-Density-dependent selection

انتخاب وابسته به تراکم ، زمانی اتفاق می افتد که سازواری-فیتنس ژنوتیپ ها در یک جمعیت به تغییرات اندازه یا تراکم جمعیت متفاوت پاسخ دهند. تنظیم تراکم جمعیت در یک محیط ثابت به این معنی است که با افزایش جمعیت ، سازواری کاهش می یابد. انتخاب وابسته به تراکم ، انتخابی است که تأثیرات آن بر روی یک صفت (سرعت و جهت تغییر) به تراکم جمعیت بستگی دارد.در حالی که شواهدی برای انتخاب وابسته به تراکم در جمعیتهای انسانی مدل سازی شده است (Bauch، 2008) (واکر و همیلتون ، 2008) ، تحقیقات زیادی در مورد انتخاب وابسته به تراکم در انسان انجام نشده است. تغییر فعلی به سمت نسبت های بیشتری از هویت های کوئیر ، از جمله افراد ایسکشوال ، ممکن است به "انتخاب وابسته به تراکم" به دلیل افزایش جمعیت انسان‌ها مربوط باشد.

همچنین گفته می شود که ژن Xq28 ، ژنی است که در ایجاد بیضه نقش دارد(Sanders, Martin, & Beecham, 2015). اگرچه به ژنهای خاصی با ننشده است ، اما مطالعات دیگر شیوع بالاتر وراثت مربوط به باروری زنان را در مردان همجنسگرایان یافته است (Langstrom, Rahman, Carlstom, & Lichtenstein, 2010) (Rahman, et al., 2007). ایسکشوالیتی ممکن است برعکس عمل کند ، و این امر توضیح بیشتر در بروز موارد ایسکشوال زن است.

جمع بندی : به طور کلی ، امکاناتی وجود دارد که مکانیسم های وراثت صفات همجنسگرایی در وراثت صفات ایسکشوالیتی اعمال شود ، اما عدم تحقیقات قاطع در هر دو زمینه مانع پیشرفت یافتن پاسخ ها شد.

سخن آخر : با در نظر گرفتن تمام امکاناتی که برای توضیح تکامل و تداوم ایسکشوالیتی در انسان آورده ام ، عاقلانه نیست که یک منبع را تنها دلیل یک ویژگی بدانیم که در یک سناریوی کامل منتقل نمی شود. با این حال ، یک توضیح تکاملی برای تداوم ایسکشوالیتی ، به احتمال زیاد ترکیبی از صفات پلی‌ژنتیکی انتخاب شده و تأثیرات فرهنگی سنگین بر تولید مثل در انسان است. با پذیرش هرچه بیشتر هویت های جنسی کوئیر در جوامع مدرن ، توانایی افراد برای عمل به خواسته هایشان و باز بودن برای شرکت در تحقیقات همچنان افزایش می یابد ، و این امر باعث می شود تا پیچیدگی های موجود در این موضوع از بین برود. به طور خاص در  ایسکشوالیتی ، جامعه تحقیق و پزشکی می تواند پیشرفت کند تا علی رغم شباهت های موجود ، تفاوت بین گرایش های جنسی و شرایط پاتولوژیک را ادامه دهد (فلور ، 2013) (گرسگارد ، 2013). برای پاسخ به این سوال در مورد ریشه های تکاملی ایسکشوالیتی و سایر گرایش های منحصر به فرد ، جامعه علوم زیستی ابتدا باید بر پاسخ دادن به چگونگی وراثت رفتارها بدون آموزش و جنبه های تکاملی رشد ذهنی و بیماری ها متمرکز شود. هنگامی که به سوالات مربوط به تکامل انسان می پردازیم ، نمی توانیم تحولات بیولوژیکی را از زمینه فرهنگی جدا کنیم و خواستار برقراری ارتباط بیشتر بین علوم زیستی و جوامع مردم شناسی هستیم. مطالعات مربوط به افراد ایسکشوال باید به سمت تعریف علمی از ایسکشوالیتی ، ارجاع رفتار ،روشهای شناسایی خود ادامه یابد و در عین حال تلاش شود تا از داده های ژنتیکی برای یافتن شباهت بین افراد ایسکشوال و تفاوت از جمعیت های دیگر استفاده شود. این جایی است که مشکلات مطالعه رفتار مبتنی بر "کشش" وجود دارد. چرا که ایسکشوال بودن در طیف وسیعی از میزان تجربه "کشش جنسی" تعریف می‌شود.(Bogaert A. F.,2012)(Bogaert A. F.، 2016) بنابراین تعریف آنچه باید در هنگام جمع آوری اطلاعات "ایسکشوال" در نظر گرفته شود دشوار است. محققان باید همراه با مواردی که هنگام استفاده از داده های نظرسنجی ذکر می شود ، آگاه باشند که ممکن است برخی از سوالات به عنوان خاصیت کشش عمومی به ویژه به کشش جنسی تعبیر شود. در این موارد ، سوالات باید تا حد امکان به طور خاص ساختار یافته باشند تا نتایج مفید به دست آورند. این امر به مسئله ناآگاهی از تعاریف منجر می شود ، خصوصاً هنگام تمایز بین انواع مختلف کشش (جنسی ، عاشقانه و غیره) (Chasin، 2011). بدین‌سان ارائه تعاریف مشخص می تواند در این موارد مفید باشد ، اما همچنین ممکن است پاسخ های مغرضانه ای برای تعاریف متناسب باشد که به جای آنچه در واقع درست است ، ارائه می شود. به طور کلی ، هرچه افراد بیشتری در زمینه شناسایی گرایش جنسی آموزش می بینند ، شناسایی هویت به عنوان یک روش تحقیق بیشتر و قابل اعتمادتر می شود. هنگام استفاده از داده های ژنتیکی ، تمرکز بر ارتباط مارکرهای مشترک در جامعه ایسکشوالیتی باید در اولویت باشد. در حالی که تحقیقات در مورد تأثیرات بیولوژیکی رفتار ممکن است دشوار و کند باشد ، اما ارزش آنها نباید تضعیف شود ، به ویژه برای افراد جامعه مورد مطالعه. در جهانی که به طور متفاوت با اقلیت ها رفتار می کند ، داده های علمی ممکن است به شما کمک کند که علی‌رغم اختلافات فردی ما انسان ها ، با بسیاری از شباهت هایمان با یکدیگر متحد هستیم.